افزودن دیدگاه جدید

جمع‌بندی، نتیجه‌گیری و پیشنهاد برای نمایشنامه و سناریویی دیگر
نویسنده: 
محمد سالاری
داستان شهر سنندج و طرح‌های آن

نقد داستان‌ها و سناریوهای موجود:
در برنامه‌های فرادست(1) ، تصور بر آن بود که همه چیز از پیش اندیشیده شده‌است و نقش هر کس مشخص و پایان برنامه/داستان نیز روشن است. اما تناقض‌های آشکار در درون آن داستان نشان داد که نویسندگان داستان در تنهاییِ دفترهای کار خود، با کم‌ترین تماس با متن جامعه آن داستان‌ها را نوشته‌اند.

این تناقض‌ها هنگامی آشکار شد که برنامه/داستان، در فرآیندهای اجرا ناچار از انطباق با واقعیت موجود بود و حاصلْ چیزی نبود جز دادن مجوزهای تراکمی؛ اما با پراکنشی برنامه‌ریزی شده و ظاهری حرفه‌ای. اما داستان دوم، اجرای بداهه و در صحنه بود، که به ظاهرْ داستانی و سناریویی در دست است، اما، رویدادها نشان دادند که اتفاق‌ها، راهبر ماجراهایند. مقامات و مسئولان به خود دلداری می‌دهند که نقشه‌ای در اختیار دارند، اما آن‌چه که عنوان نقشه را دارد، همان طرح جامعی است که رابطة ضعیفی با ماجراهای صحنه برقرار کرده‌است. و از این رو، بازی‌گران، حرف‌شِنَوی چندانی از آن ندارند.    
پرسش این است که چرا این دو شیوه در ورطة کنونی گرفتار شده‌اند؟ پاسخ ما در کلان‌ترین تحلیل این است که ما تا کنون نتوانسته‌ایم شهرهای‌مان و از جمله شهر سنندج را در ابعاد هستی‌شناسی‌شان بشناسیم و به ساحت مفهوم درآوریم. یا به عبارت دیگر، شهر برای شهروندان به موضوع شناسایی تبدیل نشده و به حوزة آگاهی فردی و جمعی در نیامده‌است. هر کس به‌فراخور جایگاهی که در شهر دارد، چه در این شهر زندگی کند، یا در پیوند باشد، به گونة خویش و در چارچوب تفکری منحصربه‌خود به آن می‌نگرد. هر کس روایت خود را، آن‌هم درخود، از شهر دارد. اما در شهر سنندج، که جایگاه و رؤیای مشترک همه ما است، تنها روایت اصلی و مسلط، روایت تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان و از جمله، طرح‌های جامع است. آن‌ها تنها روایت کارشناسی، اداری و یا مدیریتی خودشان از شهر را معیار تعامل با شهر قرار می‌دهند. بدیهی است که در صحنة اجرای واقعی، روایت‌های دیگر، به‌ناچار تأثیر خود را به‌طور غیررسمی و زیرپوستی، کُند اما درازمدت و مؤثر بر شهر می‌گذارند. در نبود روایت توافق شدة جمعی، حاصل، دو سناریویی است که مشاهده کردیم و البته تنشی که ناشی از مبارزه و کشمکشی است که باشندگان اصلی شهر برای کسب فضاهای تنفسی به آن دچار شده‌اند.

نویسندگان داستان:
آیا می‌توانیم از این دو «سرنوشت» بگریزیم؟ آیا می‌توانیم داستان دیگری در اختیار داشته‌باشیم که به ورطه‌های این شیوه‌ها نیفتیم؟ آیا امکان وجود داستان دیگری هست؟ اگر هست، حتماً باید نویسندة دیگری داشته باشد. بنابراین، نخست باید به جست‌وجوی نویسندة این داستان پرداخت. کسی که متن شهر و جزئیاتش را حس کند، بفهمد و ایده‌پردازی کند. کسی که همه بازی‌گران را بشناسد، بازی‌گران را سیاهی‌لشکر نداند، صحنة بازی برای او بازیچه نباشد. بلکه همان زندگی جدّی آدمیان و باشندگان شهری باشد.
این ویژگی‌ها در فرد خاصی نیست و در صحنه‌ای به‌گستردگی شهری همچون سنندج، نمی‌توان آن‌ها را در فرد و یا حتی گروهی خاص تجمیع کرد. رویدادهای سناریوی دوم نشان داد که سیاهی‌لشکرها، به‌واقع سیاهی‌لشکر نیستند. آن‌ها ناراستی‌های شهر را می‌بینند، واکنش نشان می‌دهند و اگر در شرایط کنونی به‌ظاهرْ خود را منفعل نشان می‌دهند، اما به‌زودی فعال بودن خود را ثابت خواهند کرد. ما معتقدیم که داستان شهر باید در فضایی از گفت‌وگوی جمعی در شهر نوشته شود. آن‌هم نه یک‌بار برای همیشه و نه به‌طور بداهه. بلکه این داستان باید همواره در حال نوشتن باشد و از پیش اندیشیده. توانایی‌های نهفته‌ای در سنندج وجود دارد که می‌توانند چگونگی نوشتن داستان شهر را سامان‌دهند. از استادان دلسوز دانشگاهی تا سازمان‌های مردم نهادی که به نمایندگی از طیف گسترده‌ای از باشندگان، داوطلبانه برای بهبود زندگی شهری می‌اندیشند. از کارکنان اصول‌گرا و جدی اداره‌های دولتی و شهرداری، تا مهندسان مشاور و طراحان ساختمانی. از نهادهای صنفی که هر کدام نمایندة گروه خاصی از فعالیت‌های شهری‌اند تا نهادهای سیاسی که اگرچه هنوز در پس ابهام هستند، اما جامعه کنونی نیازمند شکل‌گیری آن‌ها است. داستان شهر در فضایی از غور و تمرکز و گفت‌وگو و از میان انبوهی از روایت‌هایی که هر باشندة شهری بیان می‌کند، نوشته خواهد شد. چنین فضایی را می‌توان چونان نهادی (2) دائمی و پویا برای تولید و بازتولید سناریوها، نظارت دائمی بر اجرای آن تلقی کرد. این داستان است که به ما می‌گوید نقطه مرکزی تفاهم جمعی کجا است و سند توافق شهری چگونه چیزی است. به ما می‌گوید آبادانیِ سنندج نباید با هزینة ویرانی شهرهای دیگر تمام شود. در آبادانی شهر هیچ گروهی نادیده گرفته نمی‌شود. سناریوی توافقی، در برگیرندة همه است. حاشیه و نقاط تاریک در این صحنه وجود ندارد.
پس از نویسندة داستان، نیازمند دانشی برای فهم شهر هستیم. نویسنده، نیازمند تخصص‌هایی است که اقتضای شهرهای کنونی است، تا بر پایة آن بتواند داستان سنندجی هوشمند، خلاق، شاد و پر تعامل و گفت‌وگو را بنویسد. این تخصص‌ها را می‌توان نزد گروهی استادان دانشگاه، مهندسان مشاور و صاحب‌نظران شهری یافت. در گذشته، نویسندة داستان‌های شهر همین گروه اخیر بودند که در صورت نیاز برای مشورت با ساکنان شهرها نیز گفت‌وگویی صورت می‌دادند. اما در گفتمان نو، باید این وظیفه را وارونه کرد، یعنی باید جای نویسندة داستان و مشورت‌دهنده عوض شود. نویسنده، همان نهاد مدنی پیش‌گفته است و مشورت‌دهندگان، همان استادان، مهندسان مشاور و صاحب‌نظران. البته همین گروه اخیر نیز می‌توانند در تبدیل داستان شهر به سناریو، نویسنده را یاری کنند.
 
شیوة نگارش داستان:
در شرایط کنونی، داستان شهر به‌شیوة حافظة شنیداری ـ گفتاری ایرانیان است و هنوز سیمای مسلط دیداری ـ نوشتاری نیافته است. از این‌رو، نیاز به همتی هست که نخست، روایت‌های سنندجی‌ها و هر کسی که پیوندی با سنندج دارد را گردآوری کنیم و بنویسیم. این روایت‌ها چه در خرده‌روایت‌ها و چه در روایت‌های کلان، هم باید استقلال خود را حفظ کنند و هم باید در فضایی از گفت‌وگو به کلان‌روایت شهر تبدیل شوند. این «باید»ها دستوری نیستند، بلکه بایدی از جنس بایستگی و امریْ درونی است. روایت‌های شهر تمامی ندارند. بنابراین، داستان شهر هم قرار نیست پایان یابد. اما در هر بُرِش زمانی می‌توان بر پایه آرزوها و خواسته‌ها، چشم‌اندازی از پایان مرحله‌ایِ داستان ترسیم کرد. از آن‌جا که روایت‌های ساکنان دارای ژرفاهای گوناگون است، یعنی روایتی در حد خود، روایتی دیگر در حد خانواده و دیگری در حد شهر است، روایتی هست که به‌شدت درون‌گرا است و روایتی به‌شدت برون‌گرا و روایت‌هایی در این دو سر طیف؛ پس، کلان‌روایت شهر، در برگیرندة فضاهای گوناگون خواهد بود. در بازة نخست، گردآوری روایت‌ها را می‌توان به کمک فرهیخته‌ترین ساکنان شهر آغاز کرد تا الگویی برای گردآوری روایت‌ها پیش پای دیگران بگذارند و سپس این الگو می‌تواند به سوی دانش‌جویان، دانش‌آموزان، دانش‌آموختگان و به‌تدریج به سایر لایه‌ها کشانده شود. این نوشته‌ها، اگرچه از دیدگاه نویسنده هستند، اما روایت دیگری را باید بیان کنند.

شیوة تدوین سناریو:
اکنون آنانی که وظیفه سناریونویسی دارند، پیرامون روایت‌ها گرد می‌آیند و درباره چگونگی اجرای آن‌ها در ابعاد خرد و کلان به مشورت می‌پردازند. پیشنهاد ما، که در جاهای دیگر نیز آن را تجربه کرده‌ایم، بردن دانشِ دربارة شهر به میان جامعه است. تصمیم‌گیری درباره شهر باید از درون دفترهای کاری به میان جامعه کشیده شود. همه باید بتوانند رؤیای خود را در آیینه طرح شهر ترسیم کنند و حاصل کار را ببینند.
تصویرهایی که در زیر می‌بینید، یکی از تجربه‌های ما است. نقشة خاکستری‌رنگ محله‌ای از شهر در وسط کوچه پهن شده‌است. هر کس می‌تواند در این نقشه، جایگاه خود را بیاید، پیر و جوان، زن و مرد، در فضایی که متخصصان آن را راهبری می‌کنند و مشاوره می‌دهند، به تقابل و یا در هم آمیزی منافع، به تحقق رؤیای مشترک و به محله ـ شهر خود می‌اندیشند. چنین نیست که در نخستین گام‌ها به نتیجه مشترک برسیم، چرا که شاید باشندگان شهری برای نخستین بار است که نقشه می‌بینند و برای نخستین بار است که آن‌ها در تدوین سناریو دخالت کرده‌اند. اما آیا این شیوه، با توجه به سطح کنونی دانش ما از جامعه، انسانی‌ترین و تحقق‌پذیرترین شیوه دستیابی به سند توافق جمعی نیست؟ سندی که در جریان زندگی شهری پویایی خود را حفظ خواهد کرد؟

 

شیوه‌های دیگر، از جمله، راهبری گروه‌های کانونی و نشست‌های رسمی با نمایندگان مردم، ناکارایی خود را ثابت کرده‌اند. چرا که حضور افراد منفرد در نشست‌ها، حتی به نمایندگی از سوی جمعی متشکل، آن‌ها را از مناسبات اجتماعی‌شان منتزع می‌سازد. در گروه‌های کانونی، افرادِ پر سر و صدا و نمایندگان گروه‌های پرمنفعت و پر نفوذ، رهبری را به‌دست می‌گیرند و تصمیم‌گیری‌ها را به سویی که از پیش تعیین کرده‌اند، سوق می‌دهند. نهاد شورایاری محله‌ها، در فرآیندی درازمدت می‌تواند به نهادی مدنی و مؤثر تبدیل شود. اما در تجربه‌های کوتاه‌مدت موفقیت چندانی از آن‌ها مشاهده نشده‌است و نمی‌توان سرنوشت زندگی شهری را به امید نهادینه شدن این شورایاری‌ها و آزمون و خطای آن‌ها سپرد. سپردن کارها به این نهاد مدنی، نیازمند تدریج است.

زمان نوشتن داستان و تدوین سناریو:
این پرسش همواره به‌جا است که آیا نخست باید به نوشتن داستان شهر پرداخت و پس از آن سناریو را تدوین کرد؟ و یا بر عکس؟ آیا می‌شود به شهر گفت که بِایست تا داستان‌ها به سرانجامی برسند و بعد از آن سناریویی می‌نویسیم تا تو سر و سامان بگیری؟ و یا آیا می‌توان بدون داستان سر و سامانی برای شهر تصور کرد؟ پاسخِ یک‌جانبه از هر دو سو، نادرست است. پاسخِ درست، نوشتن داستان در حین اجرای سناریو است. این شیوة کار، به معنای کرداراندیشی، یعنی که اندیشه در حال کار به‌دست می‌آید و راهنمای گام پسین و تصحیح‌گر کارِ پیشین خواهد بود. از آن‌جا که داستان‌های شهر تمامی ندارد، خودِ اجرای داستان نیز خودْ داستانی دیگر است. در این فرآیند، که بر خلاف سناریوی دوم که در فضایی از خوابگردی و روزمرگی صورت می‌گرفت، در فضایی از فرگشت آگاهی و انباشت آن، شهر را به‌سوی سامان‌یافتگی پی‌درپی هدایت می‌کند.

بازی‌گران صحنه:
نمی‌توان با عنوان بسیار کلیِ «مردم»، تکلیف خود را دربارة بازی‌گران تمام شده تلقی کنیم. مردم، واژه بسیار کلی برای تودة بی‌شکلی است که در ذهن هر کس، تعبیری خاص می‌یابد. هر ساختار مدیریتی، هر گرایش سیاسی و هر دیدگاه اجتماعی و فرهنگی، می‌تواند با گردآوری جمعی از انسان‌ها، خود را دارای پشتوانه مردمی قلمداد کند؛ مردمی که در صحنة واقعی گاه گرایش‌های بسیار متفاوت و متناقضی از خود بروز می‌دهند. بنابراین، باید از به‌کار بردن این واژه برای بازی‌گران صحنه شهر پرهیز کرد. شعار از مردم، با مردم و برای مردم، و یا پیش‌برد مشارکت مردمی، شعارهای بی‌محتوا و تو خالی هستند؛ چرا که منظور شعار دهنده از مردم نامشخص است.
برای مشخص کردن بازی‌گران صحنه و نه تعیین آن‌ها، باید به میان جامعه رفت و تمامی باشندگان شهری را برای شرکت در سُرایش داستان شهر و سپس، تدوین سناریو دعوت کرد. باشندگان در صورت کلی، ابتدا می‌توانند در قالب لایه‌بندی‌های کلان دسته‌بندی شوند. با گسترش و انباشت آگاهی از شهر، این دسته‌بندی‌ها باید جزئی‌تر و جزئی‌تر شوند؛ به‌طوری که شرایطی پیش خواهد آمد که بتوانیم به‌ازای هر شهروند، یک روایت شهری در داستان شهر داشته باشیم.
بازی‌گران صحنه را می‌توان از نظر لایه‌بندی‌های اجتماعی در سه لایه فرادست، میانی و تهی‌دست تقسیم کرد و بر پایه آن، سه نوع گرایش در تقاضای تراکم به تصور درآورد. می‌توان از نظر مکانی، محله‌ای و ناحیه‌ای گرایش‌هایی را به‌سوی این‌گونه ساخت‌وساز و یا آن‌گونه، دسته‌بندی کرد. می‌توان بر حسب شیب زمین، ارتفاع، توپوگرافی و جز آن‌ها به آدمیان نقش‌هایی را سپرد. اما همه این تقسیم‌بندی‌ها ما را به‌سوی سناریوی اول می‌کشاند: سناریوی مهندسی کردن اجتماع. برای مشخص کردن بازی‌گران، به همان‌سان که در داستان‌نویسی و تدوین سناریو، این بار نیز باید بازی‌گران و نقش‌های‌شان را بر عهده همان خِرَد جمعی‌ای گذاشت که در حال شکل‌گیری است. بنابراین، انسان‌های دخالت‌کننده در این فضا، فقط انسان‌های کنونیِ بالغ و فعال و پر سروصدا نیستند. بلکه، انسان‌های مُرده، زنده و به‌دنیا نیامده، انسان‌های کوچک و بزرگ، هشیار و ناهشیار، بی سروصدا و پر سروصدا، انسان‌های دارای منفعت و نفوذ و انسان‌های بی‌منفعت و بی‌نفوذ، همه و همه، بازی‌گران صحنه هستند. به جز آن‌ها، بازی‌گران دیگری نیز وجود دارند که در زمرة انسان‌ها نیستند، اما اثبات کرده‌اند که باشندة شهری‌اند. بازی‌گرانی چون کوه‌ها، رودها، گیاهان، جانوران، هوا و آب و جز آن‌ها. درخت‌های ردیف‌کاری شده، فضاهای سبز، جنگل‌ها، حریم‌ها، بوستان‌های شهری، رودها و جوی‌ها و روان‌آب‌ها، ماهی‌ها و گربه‌ها و موش‌ها و سگ‌ها، کلاغ‌ها و گنجشک‌ها و کبوترها، حشره‌ها و باکتری‌ها؛ این‌ها عناصر صحنه نیستند. بلکه اگر به‌گونه دیگری بنگریم، گویی این‌ها نیز بازی‌گران صحنه‌اند و صحنه چیزی نیست جز حضور و با هم‌بودگی همه باشندگان. چگونگی به صحنه آوردن آن‌ها، به توان مدیریتی این نمایش بستگی دارد و میزان به‌صحنه آمدن آنان نیز میزان موفقیت سناریو را نشان خواهد داد.

زمان‌بندی اجرای سناریوی تلفیقی:
سناریوی تلفیقی نیز خود سناریویی دیگر است و چگونگی اجرای آن، خود نیازمند سناریویی است. پرسش این است که چگونه می‌توان از سناریوهای اول و دوم به سناریوی سوم رسید. پاسخ در اجرای گام‌به‌گام و تدریجی است. در شرایط کنونی نمی‌توان هیچ‌کدام از سناریوهای اول و دوم را تعطیل کرد. سناریوی اول دارای شکل قانونی است و تنها صورت‌بندی قانونی سازمان‌دهی به شهرها است. طرح‌های جامع و تفصیلی و انبوهی از طرح‌های پیشین و پسین آن‌ها تنها چیزهایی هستند که مقامات رسمی کشور، استان و شهر به رسمیت می‌شناسند. نمی‌توان  از آن‌ها عدول کرد و از نظر فنی نیز منطقی نیست. سناریوی دوم نیز سناریویی است که اجراکنندگان و انبوهی از باشندگان درگیر با شهر به آن عادت کرده‌اند و در عمل راهی به‌جز آن را نمی‌شناسند. سناریوی سوم در حالت نهایی خود، به‌سان چشم‌انداز خودنمایی می‌کند. بنابراین، سناریوی عملی، راهی است که شرایط کنونی را به سوی این چشم‌انداز هدایت خواهد کرد.
به این منظور، راه حل پیشنهادی ما اجرای سناریوی سوم در دو سطح کلان و خرد، ضمن حضور و تداوم سناریوهای اول و دوم است.
در سطح کلان، ضروری است که از هم‌اکنون، سازمان‌های مردم نهاد، نظام دانشگاهی و اندیشمندان شهر سنندج، به میان ساکنان شهر بروند و روایت‌های آنان را، از گذشته تا کنون، خواست‌ها و آرزوها و تخیل‌های آنان را گردآوری کنند. آنان باید بتوانند باشندگان شهری را حول این روایت‌ها انسجام ببخشند و برای دستیابی به خواست‌ها، به حرکت درآورند. این کار، سبب می‌شود که امر شهر به موضوعی همگانی تبدیل شود و به حوزه آگاهی جمعی درآید. همچنین این روایت‌ها که در فضای کنش عملی به‌دست می‌آید، شرایط شکل‌گیری دانش شهریِ خاص سنندج را فراهم خواهد ساخت.
در سطح خُرد، می‌توان از نمونه‌های کوچکی در سطح محله‌ها آغاز کرد. در این زمینه می‌توان از گروه‌های چابک، دانا، مجهز و مسلطِ تسهیل‌گر استفاده کرد، که با فراخوان و در دست داشتن نقشة وضع موجود در لایه‌های گوناگون، به محله‌های خاص خواهند رفت. آن‌ها روایت‌های خُرد ساکنان را گردآوری می‌کنند، آرزوها و خواست‌های آنان را روی نقشه ثبت می‌کنند، استفاده از نقشه و اطلاعات شهری را به آنان می‌آموزانند، زاویه دید آن‌ها را نسبت به فراتر از محله‌شان می‌گشایند و از آن‌ها می‌خواهند که درباره محله‌شان تصمیم بگیرند. تسهیل‌گران باید ساکنان را نسبت به عواقب تصمیم‌هایشان هشیار سازند. منافع ساکنان را در برابر یکدیگر بگذارند و آن‌ها را به سوی توافق جمعی راهبری کنند. مردانِ در سن فعالیت در بیشتر زمان‌ها در محله‌ها حضور ندارند. جلب حمایت و توجه آن‌ها نیازمند صبر و تداوم حضور تسهیل‌گران است. اما جلب توجه گروه‌هایی چون زنان، کودکان، سالخوردگان از جنبه‌های گوناگون حائز اهمیت است: زنان به دلیل حضور دائمی، کودکان به دلیل نقش آینده‌ساز آنان و سالخوردگان به دلیل داشتن حکمت محلی و تاریخ.
اما طرح ما نباید سناریوهای اول و دوم را به حال خود رها کند. درباره سناریوی اول، می‌توان به تصحیح و نقد آن پرداخت و در صورت وجود امکانات قانونی، شرایط تصحیح آن را فراهم آورد. این طرح، با همین هدف در حال انجام است و شرح خدمات آن دقیقاً با این انتظار به قرارداد انجامیده‌است. بنابراین، حاصل طرح، حتماً دستورالعمل‌هایی برای راهبری شهر خواهد بود و درباره سناریوی دوم، نیز کوشش بر آن است که شهرداری را از تنگناهای مالی موجود خارج سازد تا ژرفای اندیشه‌ورزی درباره شهر را از روز به ماه و سال و دوره تبدیل سازد.

پانوشت: 

1- ر.ک. محمد سالاری. بررسی چشم‌اندازها، هدف‌ها و جهت‌گیری‌های توسعه در طرح‌های فرادست شهر سنندج.
2- اطهاری کمال، نوشتار‌ها و گفتارهای متعدد، از جمله در راه نجات اقتصاد ایران درنهادسازی توسعه است. ماهنامه آینده نگر، گفت‌وگو با محمد بحرینیان، فروردین 1395.
 

Filtered HTML

  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • تگ‌های HTML مجاز: <a> <em> <strong> <cite> <blockquote> <code> <ul> <ol> <li> <dl> <dt> <dd>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی صفحه‌ها وب و پست الکترونیک بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
Image CAPTCHA