نمایشنامه و گزارشی از اجرای سناریوی توسعه شهر سنندج

داستان شهر سنندج و طرح‌های آن بخش دوم:
نویسنده: 
محمد سالاری

درآمد
صحنة شهر، صحنة بزرگی است که بازی‌گرانْ همان تماشاگران‌اند و تماشاگران همان بازی‌گران و آن دو همان باشندگان شهری‌اند. داستان شهر نیز همان زندگی روزانه‌ای است که هر روز در درون آن غوطه‌ورند. سناریو، شیوة اجرا و به صحنه آوردن داستان است؛

این‌که صحنه چگونه باید سازمان یابد و آراسته شود و بازی‌گران و نقش‌آفرینان در چه زمانی، از کجا و چگونه وارد صحنه شوند و چه بگویند و چگونه در برابر بازی‌گران دیگر به کنش بپردازند و در برابر کنش تماشاگران، اگر بازی زنده‌ای را ارائه کنند، آماده باشند. بنابراین، پیش از تعیین سناریو، باید داستانی وجود داشته باشد.
سناریو، شیوه اجرای داستان است. اما آیا تنها یک شیوه اجرا وجود دارد؟ برای «این نمایش» که بر صحنه تئاتر است، بله، تنها «یک شیوه»، که آن هم در دست کارگردان است. اما برای نمایش زندگی شهری، که کارگردان، همان نویسنده، همان بازی‌گر، همان تماشاگر و همان برنامه‌ریز است، تنها یک  داستان وجود ندارد، شهر حاوی داستان‌های بسیاری است و به ازای هر داستان سناریوهای گوناگونی در یک لحظه در حال اجرا هستند.
پرسش این‌جا است که آیا می‌توان داستانی از پیش‌اندیشیده‌شده برای شهر نوشت که بازی‌گران/ باشندگان بر اجرا و چگونگی اجرای آن توافق داشته باشند و داوطلبانه آن را اجرا کنند؟ نویسندة این داستان کیست؟ کارگردان و سایر دست‌اندرکاران این نمایش بزرگ کیستند و کجای فرآیند اجرا جای دارند؟
برای پاسخ به این پرسش، چندین دهه تلاش صورت گرفته است: داستان طرح‌های از پیش‌اندیشیده‌شده، برنامه‌ریزی برای گذر از وضع موجود به وضع مطلوب، داستانی با پایان خوش و چشم‌اندازهای روشن؛ به شرط آن‌که همه، فقط بازی‌گران حرف‌شنوی باشند و فرمانی به‌جز فرمان کارگردان در میان نباشد.
اما همین چند دهه تجربه نشان داد که در عمل، داستان‌ها و سناریوهای دیگری در جریان است که پایان نامعلومی را برای شهر رقم می‌زنند و نامعلوم بودنِ آن، جزء ویژگی‌های زندگی است.
در داستانی که برایتان تعریف می‌کنیم، کوششی هر چند ناکافی و ناقصی خواهیم داشت که داستان‌های واقعی‌تری که باشندگان گوناگون شهری در ذهن خود ترسیم کرده‌اند، روایت کنیم و در ضمنِ آن، شیوه اجرای آن‌ها را نیز مرور خواهیم کرد. این بررسی، با استفاده و الهام از مصاحبه‌های ژرفانگر از شهروندان سنندجی انجام شده‌است، در پایان، می‌کوشیم نشان دهیم که این دسته از داستان‌ها چگونه در واقعیت موجود شهر با یکدیگر تلفیق شده‌اند و حاصل کار چیست؟
داستان ما شخصیت‌های واقعی دارند، یعنی بازی‌گرانی از جنس همان انسان‌هایی هستند که می‌شناسیم. و صحنه بازی، نه عرصة ذهنی مهندسان مشاور، که عرصة واقعی شهری است. در این بازی و نقش‌آفرینی، ساختمان‌ها به‌طور واقعی می‌رویند و سر برمی‌کشند، درآمدها نیز به‌طور واقعی از این منبع به آن مصرف می‌رسند. بازی‌گران چندگانه‌ای که همگی آن‌ها نه در دفترهای کار خود، بلکه در جلوی پرده نمایش به اجرای سناریو می‌پردازند.
بازی‌گران و نقش‌آفرینان:
ـ شهرداری، که علاوه بر خدمات‌رسانی به شهر، در گره‌گاهی‌ترین موقعیت به تنظیم امور شهر می‌پردازد و هر چیزی که به شهر، ساختمان‌ها، راه‌ها، فضای سبز، کاربری‌های گوناگون و جز آن‌ها مربوط است از زیر دست او می‌گذرد،
ـ نهادهای دولتی که از یک‌سو تأسیسات و تجهیزات شهری را تأمین می‌کنند و از سوی دیگر خودْ تولیدکنندة ساختمان‌هایی هستند که بخش اداری شهر و گاه بخش‌های مسکونی کارکنان خود را می‌سازند،
ـ اداره کل راه‌وشهرسازی که گاه با برنامه و گاه بی‌برنامه به مداخله در شهر می‌پردازد، گاه در بافت‌های «فرسوده»، گاه در طرح‌هایی همچون «بازآفرینی شهری»، گاه در مسکن مهر، شهرهای جدید و آماده‌سازی‌های پیرامون شهر، به مداخله گسترده می‌پردازد،
ـ سرمایه‌گذاران بخش خصوصی که پیش‌ران موج‌های ساختمان‌سازی‌اند و الگوهای ساختمانی را از جاهای دیگر، از تهران، استانبول، دبی و دیگر شهرهای شاخص به سنندج می‌آورند،
ـ مهندسان طراح و معمار که سلیقه‌های این سه گروه از بازی‌گران را به نقشه تبدیل می‌کنند و صورت کارشناسی به آن‌ها می‌دهند،
ـ و سرانجام توده اصلی شهروندان، چونان سیاهی لشکر، و در لایه‌های گوناگون، تمامی صحنه را می‌پوشانند. لایه‌های بالایی جامعه که اگرچه در خود، ارادة انتخاب را می‌بینند، اما در واپسین انتخاب، چیزی جز همان سلیقه سرمایه‌گذاران بخش خصوصی را نمی‌پسندند، آن‌ها می‌کوشند با جدایی‌گزینی محله‌ای، سرنوشت خود را از دیگر لایه‌ها جداسازند و فضای تنفسی بیش‌تری در این صحنه شلوغ دست‌وپا کنند. لایه‌های متوسط که توده اصلی شهری را تشکیل می‌دهند و بر حسب موقعیت مالی، نیازهای خانوادگی، وسوسه‌های کسب درآمدِ آسان وارد بازی‌ای می‌شوند که خطوط اصلی سناریوی آن پیش از آن توسط بازی‌گران پیشین تعیین شده و آن‌ها ناچارند در محدوده‌های کوچکی در پیرامون خود، حرکت‌های محدودی انجام دهند و یا به جاهایی کشانده شوند که بازی‌گران اصلی برایشان تدارک دیده‌اند؛ جاهایی همچون ساختمان‌های مسکن مهر و مجموعه‌های تعاونی‌ساز‌. آن‌ها یا در ساختمان‌های پیشین ساکن‌اند و یا اگر قصد ساختمان‌سازی داشته‌باشند، ساختمان‌های آن‌ها را کسی طراحی نمی‌کند و معمولاً دفترهای فنی که به تأیید شهرداری رسیده‌اند، الگوهای تکراری را در زمین‌های آن‌ها می‌خورانند و یا آن‌ها را به سوی مسکن‌های آپارتمانی که در هیچ مرحله‌ای از طراحی آن‌ها مداخله ندارند، می‌کشانند. و سرانجام لایه‌های تهی‌دست که جایی به‌جز حاشیه‌های صحنه برایشان باقی نمانده‌است. برای آن‌ها، حتی همین دفترهای فنی و ساختمان‌های آپارتمانی هم فکری نکرده‌است. اصلاً معلوم نیست آن‌ها چرا به این صحنه آمده‌اند. اما به هر حال هستند و کارگردان نمایش با تلخ‌کامی حضور آن‌ها را پذیرفته و می‌کوشد با نورپردازی روی صحنه مرکزی و راندن آن‌ها به حاشیه‌های تاریک، آن‌ها را از دید‌ها پنهان کند. اما آن‌ها معماری خود را دارند و با هر چه در اختیار دارند، سرپناهی، موقتی یا دائمی را می‌سازند و در همان گوشه کنارها به معیشت خود می‌پردازند.

نمایش
پرده باز می‌شود.
زندگی در جریان است. روز معمولی در پایان ماه. در پس‌زمینة صحنه، کوه‌ها با لایه‌ای از رنگ سبز و درختانی که در شیارهای کوه‌ها روئیده‌اند و تک‌درختانی که این‌جا و آن‌جا دیده می‌شوند. آسمان آبی و ابر سفید. رودخانه‌ای از لابه‌لای صحنه می‌گذرد. خورشید تازه از پشت کوه‌ها بیرون می‌آید و پیمان‌کاران شهرداری از صبح بسیار زود به رُفت‌وروب شهر، آب‌و جارو کردن، تمیز کردن گذرگاه‌ها مشغول هستند. نور روی ساختمان شهرداری متمرکز می‌شود. در ساعت اداری، کارمندان شهرداری به سرکار می‌آیند. مسئولان مالی شهر نگران حساب‌های شهرداری‌اند. پیمان‌کاران به‌رغم آن‌که وظیفه‌های سپرده‌شده‌شان را انجام داده‌اند، اما منتظر پایان ماه و دریافت دستمزدهای‌شان هستند. چشم‌انداز روشنی از دریافت پول از منابع مالی شهر وجود ندارد. کارخانه‌های چندانی در پیرامون شهر نیستند که از آن‌ها عوارضی دریافت کنند. اعتبارات دریافتی از دولت، صرف همان موارد تخصیصی شده‌است. در این میان سروکلة سرمایه‌گذار بخش خصوصی پیدا می‌شود. زمینی دارد که در جای خوبی است، اما طرح تفصیلی اجازه ساخت بیش از چهار طبقه را نمی‌دهد. این که او چگونه در این لحظة خطیر پیدایش شد، در سطرهای سیاه روی کاغذ مشخص نیست. مطلعان شهری می‌گویند راز آن را باید در وسط آن سطرها، روی بخش‌های سفید و نادیدنی سناریو یافت. به هر حال، او حاضر است بابت تراکم‌های اضافی مبالغی چشم‌گیر به شهرداری بدهد. کارمندان شهرداری، که مستأصل باقی مانده‌اند، و حتماً در بین آن‌ها اصول‌گرایانی هم هستند که حاضر نیستند از طرح تفصیلی تخطی کنند، در کشاکشی میان خود، میان خود و وجدان کارشناسی‌شان، به هر حال راهی را می‌یابند. کمیسیون ماده پنج، کمیسیون تخلفات، سایر درآمدهای جاری، و جز آن‌ها، راه‌هایی را پیش پایشان می‌گشاید و سرانجام مجوز را صادر می‌کنند ، سرمایه‌گذار پول را پرداخت می‌کند و در آخرین ساعت‌های اداری، به حساب کارمندان و پیمان‌کاران و طلب‌کاران شهرداری، اعدادی اضافه می‌شود. و کارمندان بخش مالی و معاونان شهرداری و از جمله خود شهردار نفس راحتی می‌کشند. سایر بازی‌گران که همان تماشاگران هستند، یک‌باره با هجوم تعدادی ماشین‌آلات ساختمانی و جرثقیل و تیر و سیمان مواجه می‌شوند و به چشم برهم زدنی دکوراسیون صحنه تغییر می‌کند. کوه‌ها و سبزینگی روی آن پنهان می‌شود و شهر با ساختمان‌هایی کوتاه و بلند، پس‌زمینه صحنه را پنهان می‌سازد. تعدادی خانوار با خودروهای خود به این ساختمان‌ها می‌آیند، خیابان‌های اطراف ساختمان‌ها راه‌بندان می‌شود.

نورِ صحنه به گوشه‌ای دیگر می‌تابد. شهر سنندج را می‌بینیم که در بخش غربی کشور مرکز استان کردستان است. سایر نقاط استان فعالیت اقتصادی چشم‌گیری وجود ندارد. این استان تازه توانسته است که تنش‌های چهار دهه جنگ و انزوا را پشت سر بگذارد. اعتمادهای دو سویة سطح ملی و با سطح استانی به تازگی برقرار شده و چشم‌اندازهای خروج از انزوای سیاسی، ارتباطی و اقتصادی در دوردست مشاهده می‌شود. مقامات استانی و کشوری بازی‌گرانی هستند که در وسط صحنه به مشورت با یکدیگر مشغول‌اند. برای خارج ساختن استان از انزوا و رفع عقب‌ماندگی دهه‌های گذشته، اعتباراتی با عنوان‌های گوناگون به استان کردستان اختصاص می‌یابد. با این اعتبارات و تعجیلی که مقامات کشوری و استانی دارند، فرمان شغل‌های زودبازده را صادر می‌کنند. جمعیت زیادی از نقاط پراکنده استان به سوی مرکز استان برای دریافت وام‌های خوداشتغالی و کسب‌وکارهای زودبازده سرازیر می‌شوند. چندین دکه با این وام‌ها در سطح شهر ساخته می‌شوند و کسانی در این دکه‌ها به فروش و عرضه چیزی می‌پردازند که در مغازه‌ها هم هست. تعدادی از وام‌های اشتغال‌زایی صرف خرید تاکسی‌های زرد می‌شود . جمعیت دیگری هم به قصد دریافت این وام‌ها و یا بند شدن دست‌شان در این نمایش به شهر آمده‌اند. آن‌ها منتظر نمی‌مانند. همان کنار خیابان‌ها بدون وجود دکه به دست‌فروشی و بساط‌گستری می‌پردازند . این جمعیت به خیلی چیزها نیازمنداند، از جمله مسکن. و مسکن هم بدون گسترش شهر ناممکن است. بنابراین دستور آماده‌سازی زمین، ساخت مسکن انبوه و گسترش شهر صادر می‌شود. از اتفاق، این مسکن انبوه می‌تواند دغدغه مقامات را برای ایجاد اشتغال رفع کند. اعتبارات به حساب‌های استانی و از آن‌جا به حساب پیمان‌کاران ساختمانی واریز می‌شوند. مثل صحنة قبل، انبوهی از ماشین‌آلات ساختمانی و تیر و سیمان به شهر هجوم می‌آورند و سیاهی‌لشکرها، که همان تماشاگران‌اند، به چشم‌به‌هم‌زدنی می‌بینند که ساختمان‌های بلندْ قد می‌کشند و پس زمینة باقی‌مانده از کوه‌ها و سبزینگیْ پشت آن‌ها پنهان می‌شود. خیابان‌های شهر شلوغ‌اند، راه‌بندان‌ها، بوق و ازدحام. تاکسی‌های زرد برای مشتری صف کشیده‌اند و نواری زردرنگ را به حاشیه خیابان‌ها افزوده‌اند.

 

نورافکن‌ها به درون شهر بازمی‌گردند و صحنة محله‌ای را نشان می‌دهند. در این محله قطعه زمین‌های کوچک و بزرگ دیده می‌شوند. برخی از ساختمان‌ها قدیمی و فرسوده هستند. زن و مرد جاافتاده‌ای که مالک یکی از زمین‌ها هستند، فرزندانشان به سن تشکیل خانوار رسیده‌اند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند که خانه‌شان را نوسازی کنند؛ مدت‌ها است که به اندوخته ناچیز خود نگاه می‌کنند و می‌دانند که با آن، امکان اجرای این تصمیم را ندارند. اما در همین حال کارگردانْ سناریویی را در اختیار آن‌ها می‌گذارد: شما می‌توانید با سرمایه‌گذاری وارد معامله بشوید. چهار طبقه بسازید، دو طبقه مال شما و دو طبقه مال سرمایه‌گذار. زن و مردْ سرانجام راضی می‌شوند. سرمایه‌گذار از راه می‌رسد. به آن‌ها اطمینان می‌دهد که جای هیچ نگرانی نیست. در مدت ساخت آن‌ها را به خانه‌ای می‌برد و بعد از ساخت دوباره آن‌ها را به جای اصلی‌شان برمی‌گرداند، بدون آن‌که پولی بپردازند. زن و مرد جاافتاده، اکنون دیالوگ‌هایشان تمام شده و به بخش تاریک صحنه می‌روند و در چشم‌به‌هم‌زدنی ساختمان کهنه فرو می‌ریزد، نخاله‌های آن از زیر نورافکن خارج می‌شوند و ساختمانی نو در چهار طبقه جای آن را می‌گیرد. ره‌گذرها و سیاهی‌لشکرها چشم‌اندازشان به یکی از تپه‌های زمینة صحنه کور می‌شود. توی کوچه‌ها و خیابان‌ها خودروهای زیادی پارک کرده‌اند و توی کوچه‌های تنگ بخش‌های قدیمی شهر خودروها به سختی از کنار هم می‌گذرند. خبری از آن زن و مرد جاافتاده نیست، ناظران شهری می‌گویند که آن‌ها را در حاشیه‌های تاریک صحنه، جایی مثل نایسر، دیده‌اند. گویا آن‌ها پس از این تغییر نتوانسته‌اند خود را در آن ساختمان و محله بیابند، خانه‌هایشان را به فرزندان‌شان داده‌اند و خود با آخرین بضاعت‌شان به همان حاشیه‌های تاریک رفته‌اند .

نور صحنه در حال جابه‌جایی، به‌طور اتفاقی از حاشیه‌های صحنه می‌گذرد. در آن قسمت تاریک، اتفاق‌هایی در جریان است. تماشاگران/ سیاهی‌لشکرها هو می‌کنند. نورافکن به ناچار روی قسمتی از حاشیه درنگ می‌کند. جمعیتی به حاشیه هجوم آورده‌اند. کسی به فکر آن‌ها نیست؛ کارگردان برای آن‌ها سناریویی ندارد؛ خودشان بدون سناریو نقش خودشان را بازی می‌کنند. آن‌ها در یکی از فرو رفتگی‌های کوه‌ها و پشت یکی از تپه‌ها، کنار رودخانه از همان نخاله‌های ساختمانی و مصالح بازیافتی، خانه‌هایی کج و کوله و در هم ریخته و نازیبا ساخته‌اند. عده‌ای از آن‌ها همان‌هایی هستند که توی خیابان‌ها دست‌فروشی می‌کنند. کارگردان دست‌پاچه است. نور روی مقامات شهری، استانی و کشوری متمرکز می‌شود. آن‌ها هم دست‌پاچه‌اند. یکی از آن‌ها دستور تخریب صادر می‌کند، دیگری جلوگیری می‌کند و می‌گوید این‌ها همان مستضعفان هستند. آن سه‌دیگر، می‌گوید آن‌ها را به خانه‌های نوساز ببریم، یکی در آن میان می‌گوید پول آن خانه‌ها را چه کسی بدهد؟ دیگری که شاید مسئول امور مالی است، می‌گوید اعتباری برای این کار تخصیص داده نشده‌است. کارگردان دستور می‌دهد نور را از روی حاشیه به متن ببرند، جایی که ساختمانی بلندمرتبه با نمایی به سبک رومی ساخته شده‌است.
پرده نمایش در حالی بسته می‌شود که سروصدای ناشی عبور و مرور خودروها، بوق، راه‌بندان، سر و صدای مقامات، مردم، حاشیه‌نشینان و بافت‌های فرسوده بلند است. معلوم نیست هنگامی که بازی‌گران همان تماشاگران‌اند، چرا پرده را کشیدند؟

پانوشت: 

1- این گزارش در چارچوب طرح مطالعات بازنگری پهنه‌بندی تراکمی شهر سنندج در مهندسین مشاور نگین‌شهر آینده در ابتدای سال 1398 تدوین شده‌است.
2- مستند به طرح جامع شهر درباره سایر درآمدهای جاری
3- ایسنا، شمار زیاد تاکسی‌های سنندج زبان گویای بیداد بیکاری در این شهر،  9 آبان 1396.
4- سایت خبری ـ تحلیلی شعار سال، دست‌فروشی معضل جدی خیابان‌های سنندج، 29 آذر 1397.
5- مصاحبه با زن و مرد کرد در ناحیه منفصل شهری نایسر