سخنی با دوستداران تهران

سخنی با دوستداران تهران
نویسنده: 
معمارنت

تهران قلب تپنده ایران، مانند هر موجود زنده ای، هستی خود را دارد، تا  در بستر آن، هویت خود بجوید و با یافتن این هویت، به بازسازی و  نوسازی آن همت گمارده و دیالکتیک هست شدن  را در تداوم تدریجی تاریخ رقم  زند. یافتن و بازسازی این هسته منسجم هویتی در ضمیر پنهان ما ایرانیان بطور  عام و تهرانیان بطور خاص، همچون یک کنش اخلاقی است، تا بر پایه این کنش  اخلاق اجتماعی، بتوانیم هویت فردی را در بستر هویت جمعی، شهری، سامان دهیم.

تهران قلب تپنده ایران، مانند هر موجود زنده ای، هستی خود را دارد، تا در بستر آن، هویت خود بجوید و با یافتن این هویت، به بازسازی و نوسازی آن همت گمارده و دیالکتیک «هست شدن» را در تداوم تدریجی تاریخ رقم زند. یافتن و بازسازی این هسته منسجم هویتی در ضمیر پنهان ما ایرانیان بطور عام و تهرانیان بطور خاص، همچون یک کنش اخلاقی است، تا بر پایه این کنش اخلاق اجتماعی، بتوانیم هویت فردی را در بستر هویت جمعی، شهری، سامان دهیم.
اما چگونه می توان در جهت سامان یابی این سهم گامهای اجرایی و عملی برداشت، هنگامیکه شهرداری مرکز تاریخی تهران هنوز پا نگرفته است و شرح وظایف در این مورد پیش روی سازمان و نهادی قرار ندارد.
اما پیش از این که به هر کار اجرایی در این مورد پرداخته شود، باید درک روشن، شفاف و مفهومی از هویت تهران داشته باشیم تا بتوانیم دامنه مفهوم هویت را محدود کرده و از رهگذر این محدودیت دامنه، شناخت خود را از شهر خود بالا ببریم. از این رو، لازم است قبل از هر چیز تهران را در کلیت خودش ببینیم که مانند هر کلیت زنده ای، مولفه های گوناگون دارد و این کلیت دارای تاریخی در همه مولفه هاست. پس اگر تهران به مثابه یک مفهوم کلی است، مولفه های زندگی تاریخی آن جزئی اند. از تعادل این کل و جزء است که می تواند امری هویت یابی شود و تهران نیز از این قاعده مستثنی نیست. پس باید آن را در حوزه های مختلف پیگیری کرد، ورزش، تئاتر و سینما، ادبیات، معماری، موسیقی، فرهنگ عامه، مراسم آئینی مذهبی،... این هویت فرهنگی را می سازند. پس اگر بخواهیم هویت هستنده ای چون تهران را بشناسیم، باید آن را در مقوله اساسی یعنی «زمان» و «مکان» دید و آنگاه مفهوم زمان را در مفهوم مکان بارور ساخت تا که هویت از جزء ایستایی آن بیرون آید و در سپهر تاریخی دیده شود. سپس مفهوم هویت که شاید با اصل «بودن» مترادف باشد، سویه «شدن» آن را نبایستی نادیده گرفت. آنچنان که گفتیم، تهران قلب تپنده ایران است، پس از آنجا که ورود ایران به دوران جدید از رهگذر تهران صورت گرفته است، باید ابعاد تاریخی، جغرافیایی کالبدی، اقتصادی آن را دید و اگر عرفها، ترانه ها، نغمه های این شهر در هویت یابی سهیم اند، کارخانه ها مؤسسات شهری جدید، مدارس، خیابان ها، محله ها، همه هویت این قلب تپنده را می سازند. کوتاه سخن این که تهران یک کلیت است، که هویت آن را بازاری، هنرپیشه، معلم، روحانی، مهندس، موسیقیدان، دانشگاهی ... مدرسه علمیه، دانشگاه، دبیرستان.... ساختمان ها و محله ها می سازند، همه در این شهر شکل گرفته اند و با هم و در کنار هم، در نزاع، درگیری و تنش و در دوستی و همبستگی با هم این شهر را ایجاد کرده اند که اینک بزرگترین شهر کشوری به بزرگی ایران است. یافتن هویت، امری است فرهنگی، فرهنگ هم چیزی نیست جز فرآورده های ذهنی مردمی که در یک تداوم تاریخی برای بهبود مناسبات بین هم و بین آنان و طبیعت، ایجاد شده است. اما با کمال تاسف این هویت یابی همواره از رهگذر پدیده سیاسی، آن هم سیاست روز دیده شده است. روزگاری تهران، با گونه ای نظریه باستان گرایی، می خواست هویت یابد، که در این نظریه تهران و هویت ایرانی منهای سویه اسلامی آن دیده می شد. از این رو، تنها فقط بخشی از آن نگریسته می شد. بخشی که تنها سویه ایرانی و متجددانه داشت، با این افراط در تعیین هویت، بخشهای بسیاری از مولفه های فرهنگی- دینی این شهر به حاشیه رفتند و با ظهور دگرگونی سیاسی، اجتماعی که می خواست این افراط گرایی را تصحیح کند، افراط دیگری سر برآورد، که تنها هویت اسلامی شهر تهران را می دید. پس بار دیگر بخش بزرگی از مولفه های ملی و عرفی این شهر به حاشیه رانده شدند و طبیعتاً نمی توانستند هویت واقعی و متکی به داده های قابل اطمینان را تعین بخشند. هویتی که تهران را در کلیت آن و در یک مجموعه با آحاد اجتماع و ساکنین این شهر در بر می گرفت.
پس اینک اگر می خواهد به این مهم توجه بشود، باید از دو حالت افراطی گذشته که واقعیت را در جدال ایدئولوژیک، سیاسی نادیده می انگاشت، پرهیز شود، تا به کلیت واقعی شهری که واقعاً هست، رسید و این ممکن نخواهد شد، جز اینکه شهر را در ابعاد گسترده و همه جانبه آن دید. اگر بخواهیم مثالی بزنیم، می توانیم مسئله ای را از ورزش کشتی و پهلوانی طرح کنیم. در عرصه ورزشی پهلوانی هم غلامرضا تختی در این شهر بوده است و جزئی از هویت تاریخی این شهر است، هم شعبان جعفری. باید گذاشت وجدان آگاه جامعه خود در مقابل تختی و شعبان جعفری داوری کند. کسی که می خواهد، هویت تهران را بشناسد، نمی تواند شعبان جعفری را حذف کند. از این نامها می توان بیشمار زد. تا موضوعی را که تاکید بر آن است، بیشتر روشن شود.
شهر در دوران جدید، محل و مرکز تناقض ها، تنش ها، ستیزه جویی، همبستگی ها، عشق ها و نفرت هاست، اینجاست که فرشته پیشگان شر و خیر، زشتی و زیبایی، پلیدی و فضیلت در کنار هم زیست می کنند. این موضوعی است که شهر را شهر می کند و تهران پیش از هر چیز یک شهر است، شهری در مفهوم جدیدش که تنش ها و چالش ها و تناقص ها را در خود جای داده و می دهد و خرد آتشین زندگی، نشاط، مرگ و نیستی، اعتلا ، انحطاط و زوال است. اگر بتوانیم این دینامیزم زنده را بشناسیم و آن را از جنبه تاریخی تصویر کنیم، آنگاه آن را از منظر «بودن» «شدن» که هویت واقعی است دیده ایم.
اینجا، مکانی است که می سازند، تخریب می کنند، عشق می ورزند، کینه ورزی می کنند، خوبی می کنند و رذالت نشان می دهند، به هم یاری می رسانند و به هم نارو می زنند، پس این دینامیزم را باید شناخت.

بر پایه این ایده های عمومی که برشمردم، باید قبل از هر چیز به ساختار تناسب و پویا رسید، و این دو مفهوم یعنی استواری و پویایی، که در واقع دو مفهوم متناقص اند، در یک نهاد ساماندهی کرد. اما اگر یک نهاد نتواند، این دو مفهوم متناقص را در خود جای دهد، یا دچار تصلب و ناگزیر منزوی خواهد شد و یا اینکه دچار بی ثباتی، سرگشتگی می شود، پس باید آنچنان فرمی از نهاد را طراحی کرد که این دو سهم را توامان در بر داشته باشد.

به نظر مناسب می رسد اگر از گرایشهای متفاوت شهری استفاده شود تا این چهره های معتمد و به اصطلاح جا افتاده که در عرصه های فرهنگی، هنری، اقتصادی، فنی صاحب اعتبار و شخصیتی هستند و اعتبار عمومی را با خود دارند، سیمای روشن این نهاد را به بیرون عرضه کنند. این می تواند کوششی باشد در چارچوب ارزشهای تام این نهاد که همانا دیدن کلیت تهران است.