طرحي ميان رشته اي براي مسابقه معماري ميرميران

طرحي ميان رشته اي براي مسابقه معماري ميرميران
نویسنده: 
سارا رحمتي سایه - سارا کریمی

جایزۀ دوم دهمین دوره ی مسابقه معماری میرمیران برای طرحی میان رشته‌ای
 
جایزه‌ها همیشه عرصۀ امتحان کارهای نو بوده‌اند. از همین رو افق‌های جدید همواره در مسابقات پدیدار می‌شوند و آن‌چه در محیط‌های حرفه‌ای گستاخانه به نظر می‌رسد، در رقابت‌ها جسارتی شایستۀ تقدیر شمرده می‌شود.
امسال در دهمین دوره ی مسابقه ی معماری میرمیران یک دانش‌آموختۀ معماری و یک دانش‌آموختۀ جامعه‌شناسی به همراه یکدیگر دست به طراحی بنایی بلندمرتبه زدند. سارا رحمتی سایه و سارا کریمی سه عنصر پایداری محیطی، معناداری فرهنگی و کاربری‎های زندگی مدرن را ذیل مفهوم "خودسازمانی (self organization )"سامان دادند و با استفاده از مقرنس‌های معماری سنتی ، توانستند ساختاری را بیافرینند که مجموعه ای از واحدهای خصوصی، باغچه های نیمه‌خصوصی، فضاهای سبز و ایوان ها و لابی های نیمه عمومی و عرصه های کاملا عمومی را شکل بدهد. چنانکه با چیدمان و همنشینی واحد های همسایگی (neighborhoods unit) در این ساختار ، به نوعی با توجه به ارزش های بومی سازی ، شهرهای عمودی را مظروف معماری ساختند .
مجموعه‎ای از باغ ایرانی (روییده در فضای مصنوع با هدایت آب و هوا و خاک) که به جای هیات مدیرۀ مرکزی، توسط نزدیکترین ساکنان و با همکاری همسایگان نزدیک آباد و با تصفیۀ فاضلاب آبیاری می شوند و مجموعه ای از مسئولیت پذیری اجتماعی و محیط زیستی را به دنبال می آورند. ساختمانی که به دلیل بازی مثلث های مقرنس گون، پرسپکتیوهای بیشمار را شکل می‌دهد. پرسپکتیوهایی حاصل حرکت افراد در آن که گوشه و کنار این فضا را از آن ساکنان اش می نماید و امکان نشانه گذاری در طول زمان، فرصت ایجاد تعلق مکانی را فراهم می سازد.
بنابراین ایدۀ بلندمرتبه ایرانی به طرحی خودپویا و تکوین یابنده تبدیل می شود که می تواند در طول زمان تغییر کرده و پیوسته با ساکنان اش منطبق شود. آب و خاک و هوا را در خود هدایت کند و خانۀ ایرانی را همراه با روابط همسایگی زنده نماید. 
این طرح که رتبه ی دوم مسابقه معماری میرمیران را از آن خود ساخت ، حاصل همکاری معماری و جامعه شناسی بود که بر تاریخ اجتماعی و ایده‌های فلسفی نشست و تصویری از خانۀ قرن بیست و یکمی ایرانی را شکل داد.
در ادامه توضیح و طرح برنده را مشاهده می‌کنید:
 
تحول شهرها پس از انقلاب صنعتی، با بالندگی تکنیک همراه شد. تکنیک برآمده از علوم فیزیک و مکانیک شهر را نیز به مثابۀ یک ماشین غول آسا در نظر گرفت. ماشینی که ساختمان‎ها و معابر در آن حکم قطعاتی را داشتند که می‎بایست به خوبی به یکدیگر چفت می‎شدند و با هم کار می‎کردند. از این منظر شهر محیط مصنوعی بود که با تسخیر طبیعت اطراف و تسلط و هدایت جمعیت هجوم آورده برای اشتغال، شکل می‎گرفت. دیری نپایید که معابر مستقیم سینۀ شهرهای متراکم خودشکل گرفته را شکافتند و بناهای مکعبِ صریح و صادق به جای ساختمان‌های تو در توی پررمز وراز ِکهنه قد برافراشتند. اما سرعت ساخت این کالبدهای نو به شتاب هجوم جمعیت نرسید و مناظر بینوایان شهریِ سکنا گزیده در گوشه و کنار و حاشیه این شهرها، روایت قصه‎های مشهور شد. همین بود که نگاه مکانیکی به شهر تغییر کرد. رویکرد جدید شهر را چون پدیده‎ای دینامیکی در نظر می‎گرفت که در آن نیروهایی به وجود می‎آیند و در توازن با یکدیگر عمل می‎کنند. شناسایی ذخایر قابل برداشت، میزان جذب سرمایه، نرخ رشد اقتصادی و در نهایت مقدار مهاجرت نیروی انسانی، برنامه برای تراکم شهرها را تعیین می‎کرد. به این ترتیب در هر بخشی از شهر مطابق با تراکم پیش بینی شده بناهایی بلند مرتبه، متوسط یا کوتاه، اداری، مسکونی یا تجاری ساخته می‎شد. شهر دینامیکی نسق گرفته در طرح‎ها و برنامه‎ها، باز هم نتوانست بهشت روی زمین مدرنیته را متعین سازد و پروژه‌های معماری غول‌آسا با مقیاس‎های فراانسانی، به کالبدهایی فارغ از روح و تهی از معنا تبدیل شدند. ذخایر طبیعی رو به انهدام رفت و میراث فرهنگی و تاریخی شهرها به موزه‎هایی برای تجدید خاطره تقلیل پیدا کرد. تازه‎ترین چاره‌اندیشی‎ها برای برپا کردن فضایی مطلوب برای زندگی، نگریستن به شهر و معماری به عنوان پدیده‎هایی ارگانیک است. پدیده‎هایی که در توازن و تشریک مساعی میان سه عنصر طبیعت، کنشگر خلاق حاضر در فضا و کالبد مصنوع شکل می‎گیرند و در فرآیندی تکوینی تداوم می‎یابند. شهر به مثابۀ ارگانیسمی زنده، خودانگیخته و پویا است و در طی زمانی که بر آن گذشته بالیده و تناورده شده است. بنابراین نمی‎توان بافت آن را در مقیاسی وسیع تغییر داد، بلکه باید تارو پود کالبد آن را چون فرشی از فرهنگ با دقت رفو کرد. پیوستار این ارگانیسم حاوی معنا، خاطره و حافظه، نمی‎تواند بی‎نیاز از تاریخ یا با استثمار طبیعت ادامه حیات دهد و برای باززنده‎سازی بخش‌های خاموش‌اش باید دوباره توازن میان این عناصر را جستجو و ایجاد کرد.
با این نگاه طراحی یک بنای بلند مرتبه در شهرهای ایرانی نیازمند بازخوانی نیازهای زندگی امروز، مفاهیم و معنای مدرنیته ایرانی، ظرفیت‎های زیست بوم و تاریخ پیوستۀ تمدن شهری و سنت‎های معماری است. این همه در سه اصل جای می‎گیرد؛ تداوم تاریخی، معماری پایدار و مدرنیتۀ ایرانی. این سه اصل ما را یاریکرد تا طرحی ارائه کنیم که با بازروایت مقرنس‌های معماری سنتی در کالبدی عمودی و متناسب با تغییر سبک زندگی در شهرهای امروز، حجمی متخلخل (بازی میان فضاهای مثبت و منفی) را به وجود آورد. طرحی با استفاده از معماری پارامتریک این حجم خود‌سازمان‌ده (Self-Organized) را آفریده است که می‎تواند عرصه بندی از فضاهای خصوصی، نیمه خصوصی، عمومی و نیمه عمومی را در خود جای دهد و متناسب با حرکت کنشگر آزاد و خلاق در آن بی‎شمار پرسپکیتو را ایجاد کند. فرصتِ از آن خود کردن فضاها توسط کاربران، امکان تعلق مکانی را افزایش می‎دهد و تشکل گروه‎های اجتماعی کثیر همسایگی را پدید می‎آورد. در نظر گرفتن چنین امکانی با اتکای بر دو اصل خودشکوفایی و احترام به قلمرو تعاملات اجتماعی انجام شده و حذف موانع و ایجاد عمق دید، شکل‌گیری فضاهای سرزنده را ممکن کرده است. بنابراین این طرح چیزی بیش‌تر از کالبد (Body) و فضا (Space) به دست می‎آورد و آن اتمسفر (Atmosphere) است که انباشتی از حافظۀ تاریخی در سطح اجتماعی و خاطرۀ مکانی در سطح فردی را درون خود جای داده و تبدیل به نماد و نشانه‌های معنادار می‌نماید. حضور این نشانه‎ها و تغییر تکوینی آنها در طول زمان احساس امنیت در محیط را افزایش می‎دهد. احساسی که بنیان رضایتمندی از فضای زندگی است. تمرکززدایی و پراکنده‌سازی نقاط کانونی (Focal Points)، در راستای همین ایده ایجاد شده و امکان ایجاد ساختاری برای بازیافت فاضلاب و هدایت ریزش‌های جوی برای آبیاری فضاهای سبز از طریق خطوط شکستۀ مثلث‌ها را فراهم ‌آورده است. استفاده از ذخیره‌کننده‌های انرژی خورشیدی در برخی از قسمت‌های بنا، جای دادن باغ‌های عمودی در تراس‎های واحدهای مسکونی و مسیرهای سبز و فضاهای نیمه‌خصوصی و نیمه‎عمومی منشعب از آن‌ها همگی به استفاده خلاقانه و همچنین ارتباط مسئولانه کنشگران آزاد با محیط پیرامون‌شان کمک می‎کند و این بنا را به ساختمانی با امکان رسیدن به پسماند صفر (تولید انرژی مورد نیاز و بازیافت پسماند و به صفر رساندن دورریزها) مبدل می‎سازد. ساختمان‎های سفیدرنگ به منظور سبک نشان دادن توده و استفاده از شیشه‌های رنگی بازآفرینی شده از معماری ایرانی، فرم پلکانی در ساختمان با هدف عقب‌رفتگی و ایجاد گشودگی و در عین حال ایجاد وسعت فضای دید در مقیاس انسانی، تناسب با توانایی‌های حسی و حرکتی را در نظر می‎گیرد. درنهایت می‌توان شاخص‌های متمایز طرح را در سه مورد خلاصه کرد: 
1. توازن میان عناصر حسی، طبیعی و کالبدی 2. امکان استفاده خلاقانه از محیط و بهبود و نشانه‌گذاری ‌آن به مرور زمان   3. ایجاد فرصت ارتباط مسئولانه با فضای اجتماعی و زیست بوم پیرامون

The transfiguration of cities after the industrial revolution was accompanied by the technical flourishing. The techniques derived from the science of physics and mechanics assumed the cities as a gigantic machine. In such a machine, the mansions and routes were regarded as pieces expected to be well integrated for optimal cooperation. In this regards, the city was an artificial environment formed by conquering the surrounding nature and controlling the population that had invaded the cities for occupation. Soon after, direct routes imposed themselves on the heart of the naturally formed cities and cubic constructs blatantly replaced the mystifying beauty of the old buildings. Yet, the pace of construction of these new constructs could not catch up with the rate of population invasion of the cities and the scenery of the urban poor located at the margin of these cities became the dominant theme. As such, the mechanical attitude towards the cities changed. The new approach considered the cities as a dynamic phenomenon in which new forces might arise and would be balanced out throughout their interactions. Identification of resources, fundraising, economic growth rate and the scope of human migration would determine the planof the density of the cities. Consequently, according to the expected density, in each section of the city, mansions of different height and different purposes e.g. residential versus official would be constructed. The utopian modernity could not be embodied within the outlines of the dynamic citieseither and the gigantic architectural projects at the meta-human scale resulted in some cold and crude creations. Natural resources were diminished and the cultural and historical heritage were reduced to museums for nostalgic yearning. The most recent remedy for establishing a pleasant living environment is to consider the cities and architecture as organic phenomena. These phenomena would arise from the balance and collaboration among the three elements of nature, innovative present agent and the artificial corpus that would perpetuate in an evolutionary process. City is deemed as a live organism that is spontaneous and active which has evolved throughout the years of its history. Therefore, the texture of this city cannot be modified at an extensive scale. Instead, its fabrics needs to be refurbished in accordance to its cultural background. This organism, saturated by meanings and memories, cannot survive if neglecting its history or at the expense of destruction of nature. Instead, for the revitalization of such a city, the balance among these elements ought to be sought. 
 
With this attitude, the design of a high rise building in the cities of Iran needs to be revisited according to the requirements of the modern life, the concept and meaning of Iranian modernity, ecological capacities and the continuous history of urban civilization and architectural traditions. All this can be divided into three principles: historical continuity, durable architecture and Iranian modernity. On the basis of these three principles we have proposed an outline which would revisit the traditional Muqarnas architecture in a vertical body in accordance with the different life style of modern cities to result in a porous volume (alternating between the positive and negative spaces). With the use of parametric architecture, this design would create a self-organized volume which can accommodate private, semi-private, public and semi-public spaces and to create numerous perspectives in consistence with the innovative and active agent. The opportunity to bring the spaces into one’spossession would increase sense of belonging and the formation of multiple social groups would enhance the concept of neighborhood. This design arises from the two main principles of self-actualization and respect towards the territories of social interactions. Elimination of obstacles and enhancement of the depth of vision would result in revitalization of spaces. As a result, this design would offer something beyond the body and space that is an“atmosphere” which would accommodate the historical memory at the social level and spatial memory at the individual level and would result in meaningful symbols. The presence of such symbols and their evolutionary dynamics throughout time would enhance sense of security within the space. The latter sense is the foundation of satisfaction in the living environment. Decentralization and spreading of the focal points are consistent with the same idea and would allow the accommodation of structures for recycling of the swage and directing the precipitations towards aggregation of the landscape with the use of triangular lines. Application of the saving systems of the solar energy in specific sections of a building, incorporating vertical gardens in the balcony of the residential units and green paths with semi-private and semi-public landscapes would all contribute in the innovative and responsible interaction of active agents with their environments and would minimize the waste of this construct (producing the required energy, recycling of the waste matters and minimizing the discarded materials). Coloring the constructs in white for the better representation of the concept of lightness of the mass, using colorful panes recreated from Iranian architecture, application of staircase to create a recess and enhance the depth of vision at the human scale would all adopt the concept of appropriateness ofsensory and motor capacities. In the end, the distinct indicators of this outline can be summarized in the following three items: 
1) Balance among sensory, natural and corporal elements, 2) innovative use of the environment and its improvement throughout the course of the time and 3) creating the opportunity for responsible interaction with social space and the ecological surrounding