پنجره‌ی آشپزخانه

نویسنده: 
آرش اخوت
پنجره‌ی آشپزخانه

پنجره‌ی آشپزخانه خاموش است. باید به برادرم زنگ بزنم اگر خانه باشد یک لحظه چراغِ آشپزخانه‌ی خانه‌ی مادر/پدری را روشن کند؛ آن چراغ که هنوز که هنوز است لامپِ پرمصرف است؛ از همان لامپ‌های رشته‌ای، که 50 سال است یکی پس از دیگری، لخت و نمایان، بدون هیچ لوستر و حباب و پوششی، فقط با یک سرپیچ، پشتِ این پنجره در انتهای آن بن‌بستِ تاریک، روشن و خاموش شده است.
چرا هیچ‌وقت هیچ‌کدام از آن‌همه، آن‌همه آدم که در این 50 ساله، شب‌ها، وقت‌وبی‌وقت به این خانه آمده‌اند، از این پنجره‌ی روشن با لامپِ نورِ زرد در انتهای تاریکیِ این کوچه‌ی بن‌بست چیزی نگفته و ننوشته است؟
برای خواندن ادامه مطلب فایل زیر را دریافت نمائید