سه روایت از یک تجربه یا سه تجربه در یک روایت

سه روایت از یک تجربه یا سه تجربه در یک روایت

معمارنت- تاریخ شفاهی معماری معاصر ایران چندی است که دغدغۀ انجمن مفاخر معماری ایران شده است. شاید به همین خاطر است که یکصد و چهارمین گفتمان هنر و معماری اختصاص دارد به واگویه های دکتر داریوش زمانی 'از سه تجربه' که به همت موسسه تاریخ شفاهی معماری و شهرسازی اندیشه معاصر صورت می‌گیرد.

 

معمارنت- تاریخ شفاهی معماری معاصر ایران چندی است که دغدغۀ انجمن مفاخر معماری ایران شده است. شاید به همین خاطر است که یکصد و چهارمین گفتمان هنر و معماری اختصاص دارد به واگویه های دکتر داریوش زمانی 'از سه تجربه' که به همت موسسه تاریخ شفاهی معماری و شهرسازی اندیشه معاصر صورت می‌گیرد.

 

این جلسه چهارشنبه 15 آبان ماه 1392 از ساعت 16 الی19 در موزه هنرهای دینی امام علی(ع ) پذیرای علاقه‌مندان می‎شود.
در توضیح محتوای این جلسه می‌خوانیم:


به بهانه سه تجربه

 

پیشرفت سريع تکنولوژی دیجيتال در عصر حاضر و امکانات فراوان دسترسی راه دور به اقوام ديگر و 'ياران ديرينه و جديد و ناشناخته'، دسترسی آسان به منابع مرجع و کارهای ديگران به خصوص از جانب دانشجويان و پژوهشگران، امروزه ناهنجاري‌های زيادی را نيز در رابطه انسان‌ها به وجود آورده است.

 

نسل جوان در جستجوی دنيايی متفاوت و ارتباطاتی از نوع ديگر با دنيای امروز و 'هميشه روی خط' و 'نسل قبلی' خسته از مرور خاطرات خود در ذهن و حافظه‌ای که هر آن مي‌آيد و مي‌رود و ناتوان از ايجاد ارتباط با نسل جوان.

 

نسل جوان مدام در حال ثبت تاريخ روز خود در دنيای مجازی و 'نسل من' هراسان از فراموشی و در فکر ثبت تاريخ شفاهی و امان از نسل جوان که بخواهد و بفهمد که تاريخ شفاهی مرا چگونه بنويسد.

 

من که ابزار جديد، مدتهاست وسيله کارم بوده، همواره سعی در ايجاد پلی نموده‌ام بين اين دو نسل. 'مسير شکل‌گيری کارهايم' نيز شاهد اين گفتار است و  به بهانة سه تجربه، آن را نقد خواهم کرد.

 

دانشگاه، آغاز حرفه، دوران حرفه، پايان حرفه و 'روايت ديگران از من' در دوران زندگی ' نسل من'، هيچ کدام مسير طبيعی نداشته، از قبل برنامه‌ريزی نشده و اکثرا' اتفاقی بوده و راوی اتفاقات.

 

معماری را دوست داشتم ولی دانشگاه رفتنم را من انتخاب نکردم، 'با اينکه دلم همين را مي‌خواست که شد'، جای ديگر نشد و من به ايتاليا رفتم.
'آغاز حرفه' معلوم نبود چون دانشجو بودم و کار حرفه‌ای مي‌کردم.

 

دوران حرفه اصلا' برنامه‌ای نداشت و من در شرايط سياسی- اجتماعی دوران خودم، ريگی بودم که 'اتفاقی' در کناری لنگر مي‌انداختم.

 

پايان حرفه را نيز من انتخاب نکردم که حرفة من پايان ندارد و اين مرحله اي ست که 'جبر تاريخ زمان ما' و شايد، 'با بی‌خردی' چنين خواست.

 

و 'روايت ديگران' از من، زماني است که من در آن نقشی ندارم و راوی با خواست و توان خود، سعی در ثبت آن خواهد داشت.

 

اين افکار پراکنده مرا برآن داشت تا بخشی از آنچه در آن نقش داشتم و کسی نمي‌توانست مرا از آن محروم نمايد و دوستش داشتم و دارم و آن حرفه من بوده و هست را به 'بهانه سه تجربه' از آنچه از ايتاليا و الجزاِير و ايران، به خاطر دارم و سعی در خوش آيند نمودن آن را  نيز دارم، عنوان نمايم و برگزيده‌ای از آن را ارايه کنم.

 

و شايد اين حرکت 'پيامی' نيز داشته باشد برای تمام عزيزانی که تجربيات خود را کوچک دانسته و روايت‌اش را در دل محبوس می‌دارند.