گزارشی از چند محله شهر رشت

گزارشی از چند محله شهر رشت
نویسنده: 
محمد سالاری
گزارشی از چند محله شهر رشت

زمستان 1391

محله استادسرا

محله استادسرا، در گوشه‌اي بين خيابان‌هاي معلم در غرب و شمال، سعدي در شرق و طالقاني و سبزه‌ميدان در جنوب جاي دارد. چهار خيابان کم‌عرضِ پر پيچ و خم، به نام‌هاي استادسرا، ميرزا کوچک‌خان، مهرشريف و سهيل دبيري دسترسي دروني محله را تأمين مي‌کنند. اين چهار خيابان در چهار راهي نه چندان سرراست، به هم مي‌رسند و مرکز محله را شکل مي‌دهند. کوچه استادسرا با بيش‌ترين شکستگي و پيچ و خم به سبزه ميدان، يعني بزرگ‌ترين ميدان شهر رشت مي‌پيوندد. ساختمان‌هاي مجاور اين کوچه‌ها نامنظم‌اند. يک‌جا ساختمان پنج طبقه کاملاً نوسازِ دو سه ساله با نماي سنگي سياه و قهوه‌اي و سفيد، خود را تا وسط خيابان کشانده و از طبقه بالاي همکف هم پيش‌آمدگي بالکني دارد. يک‌جا خانه‌اي تازه سازِ بيست تا بيست و پنج ساله، دو متر عقب نشيني کرده و يک‌جاي ديگر، خانه‌اي خيلي قديمي با شيرواني سفالي نشان مي‌دهد که عرض کوچه در روزگار گذشته تا کجا بوده. وسط خيابان کم عرضِ حدود 10 تا 12 متري، نرده کوتاهي براي جداسازي رفت و برگشت سواره گذاشته‌اند. ازدحام ترافيکي نسبت به عرض اين خيابان‌ها، بسيار زياد و توقف خودروها به نسبت طولاني است. جايي براي رفت و آمد پياده‌ها وجود ندارد و پياده‌ها به‌ناچار از لابه‌لاي خودرو‌هاي گذرنده راه خود را مي‌يابند.
در مرکز محله، همه جور مغازه‌اي به چشم مي‌خورد؛ از تعميرگاه و تراش‌کاري تا بقالي و لوکس‌فروشي و بنگاه معاملاتي. در اين ميان مغازه‌اي که فقط سفال‌هاي تزييني مي‌فروشد، بيش از بقيه خودنمايي مي‌کند. فروشنده آن جواني است که به موسيقي خارجي ملايمي که از رايانه خود پخش مي‌کند، گوش مي‌دهد. مي‌گويم به قصد خريد نيامده‌ام و نظرسنجي مي‌کنم، به گرمي از من استقبال مي‌کند. انواع سفال‌هاي خود را نشانم مي‌دهد. سفال‌هايي به رنگ سبزآبي، آبي و کرمي، با تزئين‌هاي سوراخ‌دار، برجسته و کنده‌کاري‌شده‌شان، به گيلان، همدان، اصفهان، خراسان و آذربايجان تعلق دارند. از شرايط محله‌اي استادسرا مي‌پرسم، درد دلش باز مي‌شود و از بي‌نظمي‌هاي اجرايي، بي‌عدالتي درباره واگذاري تراکم، اصلاح راه‌ها، پيش‌آمدگي‌ها و عقب‌نشيني‌ها صحبت مي‌کند. مي‌گويد با اين‌که اين‌جا محله ميرزا (ميرزا کوچک خان) است، اما گويا به جز خانه‌اش، به‌جاي ديگري قرار نيست رسيدگي شود. از گذشته محله مي‌پرسم، که چرا اين‌جا استادسرا است، اظهار بي‌اطلاعي مي‌کند و کم‌تر چيزي از گذشته آن مي‌داند و مي‌گويد اين چيزها را بايد از قديمي‌ترها پرسيد. دليل انتخاب اين محله براي فروش سفال تزييني را فقط نداشتن بنيه مالي کافي مي‌دانست و مي‌گفت اگر توان مالي کافي مي‌داشت، حتماً در جاي ديگري را که به مرکز شهر نزديک‌تر بود، انتخاب مي‌کرد. پرسيدم چه کسي را مي‌شناسد که بيش‌ترين آگاهي را از محله دارد، او نشاني دکتر استادسرايي را مي‌دهد، که نام اين محله را بر نام خانوادگي خود دارد. از اين‌رو، به‌دنبال دکتر استادسرايي به در مطب او رفتم که بسته بود. سه تا تابلو بالاي در بود: دکتر عيسي استادسرايي بيماري‌هاي داخلي و عمومي، بيماري‌هاي قلب و عروق و نوار قلبي. روي در نوشته بود اگر در بسته است، لطفاً زنگ در خانه را بزنيد. زنگ در را زدم. همسرش گفت که دکتر نيست اما مي‌توانم تلفن کنم تا بيايد. در فکر اين بودم که آيا درست است مزاحم او بشوم يا نه، که دکتر عصا زنان از خيابان پيدايش شد. پيرمردي خوش‌سيما و خوش‌اخلاق. به تصور اين که بيمار هستم مرا به مطبش دعوت کرد. مطبي نه چندان منظم، که گوياي رکود کاري او در اين سال‌هاي پيري است. گفتم که براي گفتگو درباره مسايل محله استادسرا آمده‌ام. خوشحال شد و گفت مدت‌ها است که با شهرداري نامه‌نگاري مي‌کنم که بيايند و مسايل اين محله بررسي و رسيدگي کنند و خوشحالم که شما به اين‌جا آمديد. درباره تاريخچه محله پرسيدم و اين‌که چرا اين‌جا استادسرا ناميده شده‌است. گفته‌هاي او نقل به مضمون به شرح زير است:
اطراف اين محله مزرعه‌هاي بزرگي بود که برنج و صيفي و سبزي مي‌کاشتند. کاميون کاميون محصول از اين مزرعه‌ها مي‌بردند. دروازه‌هايي داشت که براي عبور بار پول مي‌گرفتند. کشاورزهاي اين‌جا به کسي باج نمي‌دادند، به اصطلاح، سوروسات و رشوه به کسي نمي‌دادند. مالک‌ها قبل از اين‌که اصلاحات ارضي بشود، زمين‌هاي خودشان را بين رعيت‌هاشان تقسيم کرده‌بودند. اين محله در زمان قاجار، محل سکونت استادان رشته‌هاي گوناگون، همچون معماري، گچ‌بري، منبت‌کاري، نقاشي و پارچه‌بافي و چيزهاي ديگر بود. به‌دليل فرهيختگي آنان، به مرکزي براي رفت و آمد نخبگان و روشن‌فکران تبديل شد و در جريان مشروطيت، محله‌اي بسيار فعال بود. وجود خانه ميرزا کوچک خان دليل بر اين مسأله است. اما بعد از اين‌که رضاشاه سر کار آمد، و پس از سرکوبي جنبش جنگل و شهيد شدن ميرزا کوچک خان و دکتر حشمت، براي برچيدن بساط مخالف‌خواني باقي‌مانده‌هاي آنان، طويله اسب‌هايش را در اين‌جا گذاشت که الآن آتش‌نشاني است. تعدادي فاحشه را در اين محله اسکان مي‌دهد و پس از آن بساط کافه‌ها و قهوه‌خانه‌ها و عرق فروشي‌ها هم گسترده مي‌شود و اين محله به محله‌اي بدنام مشهور مي‌شود. مردم بومي محله مدت‌ها با اين شرايط مبارزه کردند تا زمان انقلاب همين شرايط وجود داشت. تا آن‌که انقلاب بساط آنان را جمع کرد و محله به‌تدريج روي آرامش ديد. اما به‌جز خارج شدن فاحشه‌ها و عرق‌فروشي‌ها، فقط خانه ميرزا کوچک را بازسازي کردند و به ساير مسايل محله، از جمله منظم کردن کوچه‌ها و خيابان‌ها و ايجاد فضاي سبز و گشودگي‌ها توجهي نکردند. ضمن آن‌که هر شهردار که به سر کار مي‌آمد، رويه خود را داشت. يکي بر عقب نشيني اصرار داشت و يکي ديگر بر تراکم فروشي. اين بود که وضع محله ما اين‌طور بي سامان شد.
دکتر استادسرايي براي مستند کردن حرف‌هاي خود از من خواست که همراه او باشم تا مشکلات را از نزديک ببينم. در بين راه، ره‌گذرها به احترام او سلام مي‌کردند و خم مي‌شدند. از در مغازه‌ها که رد مي‌شديم، مغازه‌دارها به احترامش مي‌ايستادند. در حالي که از لابه‌لاي خودروها رد مي‌شويم، عصايش را براي ايمني من به طرف خودروهاي گذري بالا مي‌برد و از نبود پياده رويي امن شکايت مي‌کند. او بر اين نکته تأکيد بسيار داشت که بسياري از مغازه‌داران اين‌جا مالکيت قطعي ندارند و شهرداري مي‌تواند براي خارج کردن فعاليت‌هاي نامربوط با يک مرکز محله، از اين حربه استفاده کند. گرچه ممکن است مقاومت کنند، اما ادعاي آنان فقط از نظر قدمت فعاليت اهميت دارد و از نظر مالکيت بي‌ارزش است. خيلي از پيش‌آمدگي‌ها غير قانوني است و مطابق با عقب‌نشيني معمول، موارد تخلف را نشانم داد. از جمله، به چند ساختمان 6-5 طبقه اشاره کرد و معتقد بود اين ساختمان‌ها بايد براي اصلاح معبر عقب نشيني مي‌کردند، اما مالک آن که وکيل دعاوي است و بايد از حقوق مردم دفاع کند، شايع است که با پرداخت رشوه نه تنها عقب نشيني نکرده، بلکه بيش از اندازه هم ساخته‌است. از من مي‌پرسد که اين ساختمان شش طبقه با اين نما و معماري و با اين پيش‌آمدگي، چه سنخيتي با اين معبر 12 متري و اين خانه قديمي و با ارزش ميرزا کوچک دارد؟ باز مي‌پرسد که مگر قرار نبود هر ساختماني که باز سازي مي‌شود يک متر عقب نشيني کند تا در نهايت، عرض معبر به 14 متر برسد؟ چرا آن ساختماني که 10 سال پيش ساخته شده، عقب نشيني کرده و اين ساختمان که دو سال پيش ساخته شده عقب نشيني نکرده؟ چرا آن يکي دو طبقه ساخته اين يکي شش طبقه؟ چرا رويه يکساني اعمال نشده است؟ ساختمان ديگري را نشان مي‌دهد که پشتش محوطه‌اي درخت‌کاري مثل باغ بود و مي‌گويد چند سال پيش که زلزله اين ساختمان را خراب کرد، فرصت خوبي بود تا آن باغ و اين ساختمان به فضاي سبز محله استادسرا تبديل شود. اما نشد و به جاي آن اين ساختمان بد ريخت را ساختند. به شکستگي‌هاي معبر اشاره مي‌کند و فضاهايي که به مکاني براي جمع شدن آشغال و زباله تبديل شده‌است. به انتهاي راه که مي‌رسيم برمي‌گردد و اعوجاج خيابان استادسرا را نشان مي‌دهد و مي‌گويد من به انتهاي راه رسيده‌ام. ملک واملاکي ندارم. قرار هم نيست براي کسي منفعت ايجاد کنم. اما آرزو دارم روزي را ببينم که ظلم صد سال اخير به محله استادسرا پايان بيابد. از او جدا مي‌شوم.
به بنگاه معاملاتي مي‌رسم و درباره شرايط واگذاري تراکم مي‌پرسم. بنگاه‌دارها که دو نفر پا به سن گذاشته هستند، با لهجه خيلي غليظ گيلکي توي حرف هم مي‌دوند و به چيزهايي اشاره مي‌کنند که تا حدودي دکتر استادسرايي گفته بود. از جمله اين که رويه ثابتي وجود ندارد. اگر کسي باشي که در شهرداري بُرّايي داشته باشي، مي‌تواني تراکم و زيربنا بگيري.

 

 آبادي آتشگاه
غربي‌ترين محله در نقشه‌هاي شهر رشت، آتشگاه نام دارد، اما با مراجعه به اين محله مشخص شد که اين محله هنوز به‌طور سازماني جزء شهر رشت نيست و به عنوان آبادي و روستا شناخته مي‌شود. حتي در سال 1385 به عنوان يک آبادي با 1703 نفر جمعيت در 462 خانوار در نظر گرفته شده بود. اين آبادي هم‌اکنون داراي شوراي اسلامي روستايي، دهياري و مرکز بهداشت است. بنا با اظهار نظر مردمِ اين آبادي، شهرداري شهر رشت، با همياري مردم، راه اصلي و برخي نقاط پياده‌روها را آسفالت کرده‌اند. اين آبادي داراي دو پاره شمالي جنوبي در دوسوي جاده است. در پاره شمالي، مرکز آبادي با چند مغازه و دفتر شورا و دهياري تعريف روشني دارد. با خانم مغازه‌داري در اين مرکز گفتگو مي‌کنيم. مؤدب و با‌سواد است. مي‌گويد شوهرش داوطلبانه بَرِ مغازه را حدود دو متر عقب‌تر ساخته تا به مرکز محله و فضاي جلوي مغازه‌اش جلوه به‌تري بدهد. شوراي روستا را با رأي ساکنان انتخاب کرده‌اند و اين شورا به‌همراه دهياري اقدام‌هاي مؤثري در آبادي کرده‌اند. اما پاره جنوبي فاقد چنين مرکزي است. در جاده فومن به رشت در محدوده شهر رشت، از هر کوچه‌اي که به‌طرف جنوب راه داشته‌باشد، مي‌توان به قطعه‌اي از پاره جنوبي آبادي آتشگاه دست‌رسي يافت. در يکي از اين کوچه‌ها به آهنگري برمي‌خوريم که خرپاي شيرواني خانه‌اي را جوش مي‌داد و سرِ هم مي‌کرد. آهنگر، که حدود 65 ساله به‌نظر مي‌رسيد، از قديمي‌هاي اين آبادي بود و نسل اندر نسل در اين آبادي کار مي‌کند. پدرش مزرعه و شاليزار داشت، اما خودش آن کار را ادامه نداد و به اين کار کشيده شد. پسرش حدود سي سال سن داشت و با او همکار بود. آهنگر مي‌گفت که فن و مهارت خود را به پسرش انتقال داده است. اما اميدي ندارد که نوه‌اش اين کار را ادامه دهد. خرپا نيمي از راه را اشغال کرده‌بود. البته رفت و آمد چنداني وجود نداشت که مزاحمتي ايجاد کند. عمق کارگاهش چندان نبود که خرپا را درون آن بسازد. اگر راه تعريض داشته باشد قطعاً تمامي کارگاهش به راه تبديل مي‌شود.

محله احمد سرگوراب
احمد سرگوراب محله‌اي در غرب رشت و جنوب جاده فومن به رشت، که استخر عينک در شمال آن و در امتداد جاده کشيده شده است. ساختار منسجمي از يک محله را نمي‌توان در آن مشاهده کرد. بررسي تفصيلي اين محله در طرح‌هاي سکونت‌گاه‌هاي غيررسمي انجام شده که در اين گزارش خلاصه‌اي از آن‌ها ارائه خواهد شد. براي درک ملموس‌تر از اين محله و بازرسي يافته‌هاي آن طرح‌ها، به درون محله مي‌رويم و با برخي از ساکنان گفتگو مي‌کنيم. از مغازه‌داري درباره معيشت خود و ساکنان احمد سرگوراب مي‌پرسيم. مي‌گويد که بيش‌تر آن‌ها از خلخال آمده‌اند. برخي از مهاجران، فومني هستند که اکثريت نيستند. البته اين مهاجران اغلب قديمي‌اند که طي سي سال گذشته تاکنون به اين‌جا آمده‌اند. در کوچه‌اي ديگر دو زن، يکي حدود 65 ساله و ديگري حدود 45 ساله، که مادر و دخترند، کنار در خانه‌شان نشسته‌اند. مي‌گويند که حدود 25 سال پيش به اين‌جا آمده‌اند. اصليت‌شان کُرد خلخالي است. کردهايي که به خلخال کوچانده شده‌بودند و در دوره اخير هم به دليل نبود کار به اين‌جا مهاجرت کرده‌اند. زنِ 45 ساله دخترش را شوهر داده و نوه‌دار هم شده است. او علاوه بر کردي، به ترکي، گيلکي و فارسي هم صحبت مي‌کند. ديپلمه است و خانه‌دار. خانه‌شان سند ندارد و قول‌نامه‌اي است و با مصالح نيمه پايدار ساخته شده‌است. احمدسرگوراب را محله‌اي از رشت مي‌داند که شهرداري يک روز درميان زباله‌هايشان را جمع‌آوري مي‌کند.

محله شالکو
شالکو محله‌اي که در شرق رشت جاي دارد با کوچه‌هايي نامنظم و خانه‌هايي که گوياي بافت فرسوده با قدمت‌هايي متفاوت است. چند پيرمرد کنار کوچه‌اي نشسته‌اند، معلوم است که پاتوق هميشگي آن‌ها است. يکي از آن‌ها که سرزبان‌تر است مي‌گويد حدود چهل سال پيش به شالکو آمده است. کارگر يک کارخانه بود و الآن بازنشسته است و 70 سال سن دارد. آن زمان‌ها شالکو اين‌طور نبود. کوچه‌ها پر از گل و لاي بود بعضي وقت‌ها با چکمه ساق بلند رفت و آمد مي‌کردند. خيلي طول کشيد تا توانستند کوچه‌هاي اصلي را آسفالت کنند. هنوز بعضي از کوچه‌ها خاکي‌اند و همان مشکلات را دارند. امروزه همه خانه‌ها برق و گاز و آب را دارند. اما مشکل اصلي مالکيت نسقي است و به اين دليل نمي‌توانند نوسازي کنند. البته راه‌هايي براي ساخت و ساز وجود دارد که مي‌شود خانه خراب کرد و ساخت. اما اصولي نيست و نمي‌شود به آن اطمينان کرد. اقدام‌هاي زيادي براي سند دار شدن املاک‌شان کرده‌اند. هر بار قول‌هايي را مي‌دهند ، اما هيچ‌گاه به سرانجام نمي‌رسد.
در يکي از بنگاه‌هاي معاملاتي محله شالکو بنگاه‌دار با دو نفر در حال گفتگو و معامله است. بنگاه‌دار مثل کارشناسان معماري و شهرسازي، جدي نگرفتن طرح‌هاي جامع و تفصيلي توسط مسئولان را از مشکلات اصلي اين محله مي‌داند و مي‌گويد چرا بايد شهرداري در واگذاري تراکم ساختماني و عقب‌نشيني تفاوت قائل شود. اين بي‌نظمي مشکلات زيادي را در آينده براي محله به‌وجود مي‌آورد. مثال مي‌زند که همين‌الآن در کوچه بن بست پشت بنگاه، اسکلت فلزي ساختماني شش‌طبقه در حال بالا رفتن است. همه مي‌دانند که اين ملک سند ندارد اما مالک آن‌جا چگونه توانسته است با اين شرايط اجازه چنين تراکمي را بگيرد. حساب اين را کرده‌اند که اگر همه املاک اين کوچه‌ها شش‌طبقه بشوند، چه ترافيکي را به اين کوچه‌ها تحميل مي‌کنند؟ مي‌پرسيم کساني‌که سند ملکي ندارند و نسقي هستند چگونه بازسازي مي‌کنند؟ مي‌گويد اين دو نفر يکي مالک است و ديگري سازنده. هر چه مي‌خواهيد از آن‌ها بپرسيد. مالک مي‌گويد زميني خالي را خريده‌است. سند ندارد، قول‌نامه‌اي است. پروانه نگرفته است. اصلاً شهرداري به چنين املاکي پروانه نمي‌دهد. براي ساخت و ساز دست به دامان اين سازنده‌ها مي‌شويم. خودمان هم کمک مي‌کنيم. از سازنده مي‌پرسيم که براي ساخت نقشه نمي‌خواهيد؟ مي‌گويد نقشه لازم ندارد. همين‌طور روي زمين خط مي‌کشد و مي‌سازد. مي‌گوييم سازه را چگونه در نظر مي‌گيرد؟ مي‌گويد هم اسکلت فلزي کار مي‌کند و هم بتون‌آرمه، ستون‌هاي بتوني را 30*30 يا 30*20 در نظر مي‌گيرد. خانه‌هاي اين‌جا بيش‌تر دو طبقه هستند و مشکلي از نظر سازه‌اي ندارند. مي‌پرسيم تا کنون با شهرداري و ساخت و ساز غير رسمي دچار مشکل نشده‌است؟ مي‌خندد و مي‌گويد هنوز نه. بنگاه‌دار با عصبانيت مي‌گويد پليس ساختمان با 100 هزار تومان با سازنده کنار مي‌آيد. مي‌پرسيم در اين‌جا طرح بزرگي قرار نيست اجرا شود؟ پاسخ مي‌دهد که انتهاي اين کوچه قرار بوده که بزرگ‌راهي احداث شود. مدت‌ها از ساخت و ساز جلوگيري مي‌کردند. اما يکي دو سال است که زمين‌هاي آن را به همين صورت نسقي و قول‌نامه‌اي فروخته‌اند و کوچه‌ها را بن بست کرده‌اند. آن طرف‌تر قرار بوده که پارک بزرگي ساخته شود، اما زمين‌هاي آن را هم فروختند و ساختند و چيزي از آن باقي نمانده است.

کُرد محله
محله‌اي است در شرق رشت در جنوب جاده رشت به لاهيجان. داراي مرکز محله‌اي خطي و طولاني است. از مغازه‌داري درباره نام‌گذاري اين محله مي‌پرسيم. پاسخ مي‌دهد در چهل سالي که در اين محله ساکن است، هيچ‌گاه با کردها برخورد نکرده‌است. ممکن است در گذشته‌هاي دور عده‌اي از کردهاي کرمانج را به اين جا کوچانده باشند، اما اثري از آنان نيست. آگهي تسليتي به شيشه مغازه زده شده بود که پسوند نام متوفا کُرد محله بود. دليل اين پسوند را پرسيديم. پاسخ مي‌دهد که بسياري از ساکنان قديمي محله اين عنوان را دارند. بنابراين با توجه به تاريخ سجل احوال در ايران، مي‌توان دست‌کم، قدمتي در حدود يک قرن سکونت در اين محله را دور از انتظار ندانست. با وجود آن، هنوز بسياري از املاک اين محله فاقد سند ملکي هستند و اين امر مانع بزرگي براي بازسازي واحدهاي مسکوني شده است.

محله خُمِيران زاهدان
اين محله در جنوب رشت و در شرق خيابان امام خميني جاي دارد. در درون و لبه‌هاي محله، ساختمان‌هاي نوساز و ساخت و سازهاي زيادي به‌چشم مي‌خورد. ساختمان‌هايي با نماهاي سنگي، چهارطبقه و شش‌طبقه که بسياري از آن‌ها تمامي بدنه هم‌کف را به ورودي پارکينگ‌ها اختصاص داده‌اند. معبر اصلي اين محله به نام تکيه به دو فضاي گشوده، که در يکي از آن‌ها تکيه و در ديگري، مسجدي قرار دارد، مي‌رسد. شيرواني‌هاي تکيه، که از سفال است، به قدمت اين بنا اشاره دارد، اما بدنه آن از سنگ تراورتن است که بايد در سال‌هاي اخير بازسازي شده باشد. نا هماهنگي ميان قدمت بنا و شيوه بازسازي کاملاً به چشم مي‌خورد. در کنار تکيه، حمامي قديمي و متروک به چشم مي‌خورد، که با سقف‌ گنبدي‌اش داراي تفاوت بارزي با سقف‌هاي شيرواني است. ميدان کنار تکيه شکلي ذوزنقه‌اي دارد که فضاي سبز مثلثي شکلي در يک طرف آن ساخته شده است.