پنج روايت شهرى از جن نامه گلشيرى

نویسنده: 
هوشنگ گلشیری

اصفهان، مجلس اول
(جن نامه ، هوشنگ گلشیری)

بعد از امتحانات ثلث سوم پدر مرخصی گرفت و همه به اصفهان رفتیم، تنها باری كه به شهرمان برگشته‌بودیم. حقوق پدر دو برابر شده‌بود و می‌شد ولخرجی كرد.
دروازه‌نو، پشت بارو، خانـﮥ‏ عمه‌ها بود. خانـﮥ‏ خاله‌شازده چهارسوق علیقلی‌آقا بود: گنبدی بلند و آجری. زنجیری از بالای گنبد تا دسترس ما حتی آویزان بود ـ اگر می‌پریدیم ـ حلقه در حلقه و زنگ‌زده، برای آویختن چیزی كه نبود. بعد تا خانـﮥ‏ خاله همه‌اش كوچه‌های دراز و پیچ‌درپیچ بود، هزارپیچ، و تاقی‌های تاریك. دیوارهای كاهگلی خانه‌ها آن‌قدر بلند بود كه با هیچ خیزی نمی‌شد به سرشان رسید. دری با آستانـﮥ‏ كوتاه و كتیبه‌ای از كاشی فیروزه، با دو كوبه و گل‌میخ‌های براق. دالانی دراز و تاریك كه به ناگهان به حیاطی بزرگ می‌رسید، به صورت گرد خاله و طر‏ﮤ‏ حنایی‌رنگی كه از لای چارقدش بیرون زده‌بود.

برای مطالعه کامل مطلب فایل pdf را دانلود نمایید.