موسيقي انقلاب در آيينه تحولات اجتماعي- سياسي 1357
پيش از هر چيز بهينه است كه در مورد تركيب اضافي موسيقي انقلاب بررسياي صورت گيرد كه آيا در واقع مي توان نوع و گونه اي مشخص به نام موسيقي انقلاب را در زمره انواع هنر موسيقي برشمرد يا خير؟
پيش از هر چيز بهينه است كه در مورد تركيب اضافي موسيقي انقلاب بررسياي صورت گيرد كه آيا در واقع مي توان نوع و گونه اي مشخص به نام موسيقي انقلاب را در زمره انواع هنر موسيقي برشمرد يا خير؟
موسيقي را مي توان از لحاظ گوناگوني تقسيم بندي نمود,كه از آن ميان مي توان به تقسيم بندي فلسفي, ارزشي, كاربردي, آموزشي اشاره نمود. (كياني, 1382: 9-8).
از مشخصه هاي مهم و قابل اشاره به هريك از انواع موسيقي هاي طبقه بندي شده فوق مي توان به پايداري و استواري اين نوع موسيقي از لحاظ فاكتور زماني اشاره نمود. چنانچه ما بحث از موسيقي دستگاهي رديف يا موسيقي نواحي, موسيقي آييني يا موسيقي كلاسيك غربي و غيره مي نماييم بحث از پديداري مي كنيم كه حالتي پايا و ماندگار دارد اگرچه خود مانند هر پديدار موجود در هستي, تابع تغييرات بطئي, شكلي و محتوايي مي گردد كه بررسي اين موضوع خارج از اين مقال است.
موسيقي انقلاب به عنوان زيرشاخهاي از نظام موسيقايي يك ملت مي تواند در قالب هاي مختلف موسيقايي درآيد. بدين معنا كه موسيقي اي كه در اين برهه از زمان شكل ميگيرد بيان آن تابع شرايط اجتماعي سياسي است و ميتواند در قالب موسيقي دستگاهي رديف يا موسيقي نواحي مختلف و غيره بيان گردد .
نگاهي به تعريف انقلاب بيانگر اوضاع و احوال سيال و گذرايي است كه در يك مقطع تاريخي شكل مي گيرد چنانچه در تعريف انقلاب مي توان چنين گفت: "انقلاب عبارت از عصيان جمعي ناگهاني و شديدي است كه قصد آن واژگوني قدرت يا رژيمي و دگرگوني وضعيت معيني است . بدين ترتيب انقلاب حقيقتاً لحظه اي تاريخي است كه حالت انفجار اجتماعي و در عين حال حالت هيجان انفرادي, مشخصه آن است."(گي روشه, 1368: 224).
بديهي است كه اين شرايط ناپايدار مهر و نشان خود را بر گونههاي مختلف بيان هنري و از آن جمله عرصه موسيقي بر جاي ميگذارد و به تبع اين وضعيت خاص زماني, موسيقي مرتبط با اين اوضاع و احوال نيز حالتي گذرا و ناپايدار خواهد داشت. شاهد مثال ميتواند فرمها, تزيينها, اركستراسيون (سازبندي), استفاده از وزنهايي كه سبب نزديكتر شدن به مارشهاي نظامي شود, استفاده از اشعاري كه كاملاً منطبق و مناسب زمان خاصي سروده شده, باشد . در حاليكه با گذار از شرايط ملتهب انقلابي و پايداري نسبي در اوضاع اجتماعي فضاي موسيقايي با سمت و سويي در تقابل با اين فضا سوق داده ميشود. در آثاري همچون قطعه حصار از سازي چون صنج و در سرود آزادي و رهنورد از سازي چون طبل كوچك (طبلآويز) استفاده ميشود كه به كار بردن اين سازها فضاي كار را به حالتي نظاميگونه و همچنين ايجاد شور و هيجان بيشتر نزديك مينمايد. مسلماً در كارهاي بعدي اين آهنگسازان ترسيم چنين فضايي و استفاده از اين نوع از سازها كاملاً منتفي است. استفاده از شعر در اين تصانيف خود مشخصه اي خاص, براي بيان هنري اين نوع تصانيف و سرودها است. نكته مهم در اينجا گزينش محتوايي شعر و همينطور خود شاعر است كه همپاي تحولات اجتماعي گام برميدارد. بديهي است كه در آثار بعدي اين آهنگسازان استفاده از اين مضمون شعري به كلي از بين رفته و اگر شعري از اين شاعران انتخاب ميگردد بيشتر جنبه تغزلي و عرفاني به خود ميگيرد. پس چنين ميتوان نتيجه گرفت كه در نظام موسيقايي ما ژانر و نوع بخصوصي به نام موسيقي انقلاب وجود نخواهد داشت, اما بايد متذكر گرديد كه موسيقي به عنوان يكي از ابزارهاي بيان هنري و تفكري سهم خود را در اين حوزه ادا مينمايد و در اين ميان تفكر و ذهنيت هنرمند نقش بسزايي را ايفا ميكند.
" ميتوان گفت هر زمان جريان سياسي, حركت مهمي را در جامعه به وجود آورده, موسيقي در خدمت جريان اجتماعي غالب قرار گرفته است." (طلايي,1383: 49). روشن و مبرهن است كه فرد صاحب هنر از محيط و تاريخ خود سيراب مي شود, پس ناگزير در اين چارچوب قرار مي گيرد و گاهي تند و گاهي خسته همراه با گام هاي زمان خود گام بر مي دارد.
هنرمند به مثابه يك شهروند داراي ابزار شهروندي است به نام هنر, پس به ناگزير جهت ياري ديگر انسانها بايسته است كه از اين ابزار بهره گيرد و به آنچه كه رسالت اوست گردن نهد, كه همانا تبديل تفكر و انديشه هنري به عمل تاريخي است. هنر نه يك ايدئولوژي بلكه مانند علم يكي از اشكال معرفت و شعور اجتماعي است كه در آن عناصر ايدئولوژيك وارد مي شود و اين بدان معناست كه هنرمند بر حسب نگرش هاي جهان بينانه و طبقاتي خود به سير در جهان هستي پيرامون پرداخته و ماحصل را در هنر خود بازتاب مي دهد.
" هنرمند در اجتماع شكل ميگيرد و متاثر از اجتماع و مسائل و دغدغههاي آن نيز هست و نيز امكاناتي كه جامعه در اختيار او ميگذارد بر كار و تاثير گذارند. هنرمند با تعريف امروزي يك شخص پوينده است, كسي كه جدا از رشته هنرياش در جهت رسيدن به كمال و زيبايي دائماً در حال جستوجو است. البته هنرمند هميشه اينطور بوده و اين خصيصه, او را فردي معرفي ميكند كه جامعه براي او ارزش خاصي قائل است. اصل, همان جستوجو براي رسيدن به كمال و زيبايي است و هنر جدا از رشتههاي آن كه موسيقي هم شامل آن ميشود ميتواند در ابعاد اجتماع تاثيرگذار باشد و جامعه را به سمت زيبايي و كمال و تعادل هدايت كند كه به هرحال ايدهآل تمام جوامع است. البته هنر اجتماعي بهخصوص در دورههاي انقلابي تعبير خاصي دارد, اينكه هنرمند بايد متعهد باشد, بحث خاصي است, وقتي ميگوييم سرودههاي انقلابي يعني موسيقي در خدمت انقلاب باشد و در خدمت يك حركت خاص اجتماعي در يك زمان خاص حضور پيدا كند, در دورههايي هنرمنداني بودند كه در جريانهاي انقلابي, موسيقي را به خدمت اين جريانها گرفتند. در بعضي مواقع وقتي صحبت از ارتباط با اجتماع و تعهد اجتماعي ميشود براي خيلي از افراد, نوع كوتاه مدت, كاربردي و برههاي آن متصور ميشود كه اين خصوصيت مربوط به بعد از مشروطيت و دوره و زمان ماست." (طلايي,1383:47-46).
هر تحول و انقلاب اجتماعي سبب تحول در فرهنگ و هنر آن سرزمين مي گردد. نگاهي گذرا به انقلاب مشروطيت مبين اين مطالب است. چنانچه مي توان تحولات عظيم اين انقلاب را بر هنرهاي مختلف از جمله ادبيات و موسيقي مشاهده نمود. شاهد مثال پيدايي تصنيف سرا و سرودگر بزرگ عارف قزويني است كه خود نمونه هنرمند متعهد زمانه خود است كه موسيقي خود را به صورتي ظريف و هشيارانه, بر اساس سنتهاي موسيقايي در قالب تصنيف هاي مختلف در خدمت آرمان هاي ملي و ميهني به كار برد.
عارف قزويني در واقع محصول ناب و فرزند خلف انقلاب است. هموست كه مضامين اجتماعي را با احساسات دروني و هنر موسيقي خود تمزيج نمود و درآميخت. اگر عارف را پايهگذار تصانيف انقلابي_جتماعي بناميم سخن گزاف نراندهايم چراكه هنرمنديست كه در هنگام مواجه شدن با شرايط و تحولات زمانه خود به مثابه يك هنرمند واقعي واكنشي درخور نشان داد. هموست كه به ياد اولين شهيدان راه آزادي و بهبودخواهي,پس از فتح تهران و به پاس خدمات حيدرخان عمواوغلي تصنيف "از خون جوانان وطن لاله دميده" را در مايه دشتي سرود.
اشعار و تصانيف عارف چنان برآمده از شور ملي و سوز دل بود كه شاهد زمزمهگري آن تصانيف در دوران تحولات سال 1357 بوديم چنانچه در كوي و برزن گلوي برخاك نشسته عارف صدا درميداد كه:
از خون جوانان وطن لاله دميده وز ماتم سرو قدشان سرو خميده
شايسته است كه ميان موسيقي انقلاب و موسيقي انقلابي در عين شباهات فراوان چه از حيث اجتماعي_ سياسي و چه از حيث هنري تفاوت قائل شويم چراكه موسيقي انقلابي ميتواند به معناي موسيقياي باشد كه به كندوكاو در مسائل مطرح شده از سوي جامعه ميپردازد, درباره آنها ميانديشد و بدينسان هنر را تا سطح تازهاي از رئاليسم ارتقاء ميدهد. در اين حالت موسيقيدان برآناست تا فرمها و تكنيكهايي را كه در نظر او از رسايي لازم برخوردار نيست به كناري نهاده و شكلي نو و مدرن بدان بخشد و بدينسان موسيقي را گامي يا چه بسا گامها به جلو ببرد. (فينكلشتاين.1362: 113).
از اين تعريف مشخص ميشود كه در موسيقي انقلاب صحبت از فرا رفتن از ساختارهاي موجود نيست بلكه بحث اساسي استفاده مطلوب از فرمها و ساختارهاي موجود به منظور بيان هنري همراه با مسائل اجتماعي و سياسي روز ميباشد. مسلماً با فروكش نمودن روزهاي پرالتهاب انقلاب و گذر از بحرانهاي ناشي از اين شرايط, مباحث نظري و تئوريك و حتي تجربههاي علمي در خصوص موسيقي انقلابي و آوانگاردي جاي خود را در اين ميان باز خواهد نمود. نمونههاي فراوان از اين نگرش در سالهاي آغازين انقلاب 57 به صورت گسترده در ميان هنرمندان, نوازندگان و آهنگسازان مختلف رواج داشت. تب داغ مباحثي چون تحولگرايي ,نوگرايي, بدعت, موسيقي ارتجاعي, كهنهپرستي, به بنبست رسيدن موسيقي سنتي و غيره چنان بازاري يافته بود كه سخن از اصول موسيقي سنتي همانا متهم گرديدن به انواع تهمت های گذشته پرستي می شد.
انقلاب سال 1357 نيز به مثابه يك تغيير اجتماعي سياسي سبب زايش و روياندن نسلي از هنرمندان گرديد كه در برهه اي خاص از زمان دست به آفرينش هنري زدند كه سهم اين آثار در تشديد هيجان و ايجاد شور و نشاط در روزهاي انقلاب مثال زدني است.
هم پايي و همياري هنرهاي گوناگون با يكديگر از جمله مشخصات اين دوران است. نگاهي به شعارها و شعرهايي كه در تب و تاب انقلاب در ميان مردم رواج داشت و به درستي از آن مي توان به "ادبيات شفاهي انقلاب" تعبير نمود كه درهم تنيده شدن موسيقي و شعر كه نقش برجسته موسيقي در آن نمايان است, شاهدي بر اين مدعا ميباشد.
تاثير شرايط ملتهب انقلابي و حال و فضاي اين دوره سبب تجديد حيات دوباره سرود (يا تصنيف اجتماعي) بود كه زماني در حدود نيم قرن سكوت اختيار كرده بود. حضور قدرتمند آثار سطحي و مبتذل انسان شكن دائماُ چون سوهاني بر روح و جان صاحب دلان كشيده مي شد. ترانههاي آكنده از مسائل جنسي و سستيآور فضاي بيمارگونه جامعه را درنورديده بود و همراه شدن اين ترانهها با هياهوي سازهاي ناساز به نام تجدد و مد و مدرنيسم, فضا را دوچندان آلودهتر و خمارانگيزتر نموده بود.
در سالها آخر سلطنت, ابتذال و تباهي به صورت خزنده به موسيقي و راديو راهيافت و تا تاسيس تلويزيون و پخش برنامههاي موسيقي از آن, فساد و تباهي به اوج خود رسيد. تلويزيون به صورت يك كاباره درآمد و موسيقي كابارهاي مد روز گشت و گاه دوربين تلويزيون به طور مستقيم از كابارههاي آن زمان برنامه پخش ميكرد.(رشيدي, 1370: 36).
ايجاد چنين فضاي موسيقايي كه خود ماحصل تفكر رژيم سابق و مبتني بر ماهيت سياسي اجتماعي و طبقاتي آن بود مجالي براي بروز هنر مردمپرور كه هدفي جز اعتلاي تفكر و بيداري اجتماعي مردم داشت, نميگذاشت. مقايسهاي گذرا ميان ترانهها و تصنيفهاي مخمور و گاه تهوعآور كابارهاي با مضامين و ساختار قوي و مبتني بر اصالتهاي موسيقايي در دوران انقلاب نمايانگر رشد انديشه و تعاليبخش ذهنيت متاثر از فضاي انقلابي هنرمند است:
"شب شد و باز اين مرتيكه نيومد
حوصلهام ز تنهايي سراومد..."
"اگه بدوني ترياك چه بويي ميده
بوي نسيم بهشتي..."
"زالكه زالزالكه, رستم زال زالزالكه
مال باغ ونكه..."
"كلفتي آورده خانم تو خونه
اينش خوبه كه زلفش آلاگارسونه"
"اين مريم بيحيا هر شب ميره سينما
تا نصف شب سالونه
زلفش آلاگارسونه..."
...
دور از انصاف است كه اشارهاي به اين نكته نشود كه منظور از ترسيم چنين فضايي بيان شرايط حاكم بر جو عمومي بود كه در راس آن رسانه ملي قرار داشت, اما بايد خاطر نشان كرد كه در جامعه موسيقي اعم از كلاسيك غربي و كلاسيك ايراني (سنتي) كارها و برنامههاي بسيار خوبي در جريان بود. چه مراكزي چون حفظ و اشاعه موسيقي و اركستر سمفونيك تهران, زمينه را براي پرورش و بالندگي هنرمندان بعدي مهيا نمودند و از نقشي بسيار پرمايه و چشمگير برخوردار ميباشند.
حال مقايسه گردد با سرودها و تصنيفهاي ساخته شده در دوران انقلاب:
" آن زمان كه بنهادم, سر به پاي آزادي دست خود زجان شستم, از براي آزادي
تا مگر به دست آرم, دامن وصالش را ميدوم به پاي سر, در قفاي آزادي
در محيط توفانزا, ماهرانه در جنگ است ناخداي استبداد, با خداي آزادي
دامن محبت را گر كني زخون رنگين ميتوان تو را گفتن پيشواي آزادي "
آفريننده اثر, بر اساس موسيقي كلاسيك ايران و گردش در نغمات و گوشههاي دستگاه ماهور اثري دوچندان بر شعر پر ضمون فرخي يزدي افزوده است. گردش نغمات منطبق برگوشههاي كرشمه, داد و عراق است و اين خود اصالت اثر را دوچندان نموده است.
"ايران اي سراي اميد بر بامت سپيده دميد
بنگر كزين شب پرخون خورشيدي خجسته رسيد ..."
"اي لاله خفته در خاك و خون از خون تو شد افق لالهگون
تا برشود پرچم انقلاب بر لالهها سينه شد جوي خون ..."
"تيغ بايد خون فشاند كار با دشمن سرآيد
من مرم نامم بماند او مرد كامم برايد
زندگاني نيست دشمن را به ملك خويش ديدن
بايد از تن جان من يا از وطن دشمن درآيد ..."
"زده شعله در چمن در شب وطن خون ارغوانها
تو اي بانگ شورافكن تا سحر بزن شعله تا كرانها
كه در خون خستگان دل شكستگان آرميده توفان
به آيندگان نگر در زمان نگر بردميده توفان..."
"شب است و چهره ميهن سياهه
نشستن در سياهيها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجويم
كه هر كه عاشقه پايش به راهه
برادر بيقراره, برادر شعله واره, برادر دشت سينهاش لالهزاره ..."
"قسم خوردم بر تو من اي عشق
كه جان بازم در رهت اي عشق
نيرزد جان در دهي والا
كه ناچيز است هديهاي اي عشق
به خون پاك شهيدانت
به قلب پر خون اين ملت
نگيرد اين شعله خاموشي
فروزد از هر كران اي عشق..."
همانطور كه از نمونههاي فوق آشكار ميگردد سرودهاي اين دوره به دليل ريشه داشتن در موسيقي اصيل كلاسيك ايران و استفاده از مضمونهاي قوي و استوار از حال و هواي انديشگي و تفكري برخوردار است.
چنانچه در سطور پيشين خاطرنشان كرديم موسيقي انقلاب نه به عنوان يك ژانر مستقل بلكه به عنوان زيرشاخهاي از موسيقي كلاسيك ايراني و در مواردي برگرفته شده از موسيقي كلاسيك غرب و هم چنين موسيقي نواحي مختلف ايران, سرمنشاء تحولات و تغييرات اساسي ميگردد كه اين جريان تا ساليان بعد نيز ادامه مييابد با اين تفاوت كه اجراهاي ساليان بعد با گذر از مضامين انقلابي_حماسي بيشتر حال و هواي تغزلي به خود ميگيرد.
از ديگر رويكردهاي موسيقي انقلاب ميتوان به نفوذ موسيقي بر شعارها و جملات اعتراضي رايج در بين مردم اشاره نمود كه سهم بسياري را در روانسازي اين شعارها در بين مردم و رواج بيشتر آنان داشت.
همراهي سرودها و شعارها در راهپيماييها و تظاهرات ميليوني خود سبب ايجاد انرژي و نيروي مضاعفي در ميان توده مردم گرديده بود.
از مشخصههاي بارز همراهي شعارها باموسيقي گردش ملوديك اين شعارها و استفاده صحيح و بجا از موسيقي حروف بود.
"اي شاه خائن آواره گردي خاك وطن را ويرانه كردي
كشتي جوانان وطن آه و واويلا كردي هزاران بر كفن آه و واويلا
مرگ بر شاه, مرگ بر شاه, مرگ بر شاه, مرگ بر شاه"
"اي كارگر اي برزگر ما با هم متحد ميشويم تا بركنيم ريشه استبداد
درود درود درود درود بر خميني"
"نه سازش سياسي, نه قانون اساسي "(ايجاد موسيقي حروف از طريق تكرار حرف س)
"توپ تانك فشفشه اين شاه بايد كشته شه" (تكرار حرف ش)
"خون رنگين بهتر از زندگي ننگين" (تكرار حروف ن و گ)
نه خائن فراري نه خان بختياري"(تكرار حروف ن و خ)
"برادر ارتشي چرا برادر كشي" (تكرار حرف ش)
فقط و فقط همراهي موسيقي و تم آهنگين اشعار ميتوانست حالتي چنين تهييجي و برانگيزاننده به همراه داشته باشد. چه اگر اين موسيقي از بطن و متن اشعار, حذف ميگرديد از تاثيرگذاري آنها به مراتب كاسته ميشد.
نهال نورس انقلاب چند صباحي بيش از تجربه بهارش نگذشته بود كه توفان هولناك جنگ به مصاف شكوفههاي تازه روييده برخاست. جنگي خانمانسوز و ويرانگر كه فراق, جدايي, باروت و خون را به همراه داشت و در اين ميان نيز دوباره موسيقي به مثابه طبيب مهرانگيز, دلاوران را به ميدان نبرد براي پاسداري از ميراث ايراني به صحنهفرا خواند:
"برخيز كه دشمن به ميان آمده امروز
اي شيردلان وقت شكار آمده امروز
برخيز كه از دشمن آشفته بپرسيم
در خاك دليران به چه كار آمده امروز
اين خصم زبون آگه از اسرار درون نيست
در ساحت خورشيد غبار آمده امروز
اين همره باد آمده هم دست خزان است
پاييز به پيكار بهار آمده امروز "
و اين نواي روحافزاي موسيقي بود كه ندا سر ميداد:
"كجاييد اي شهيدان خدايي
بلا جويان دشت كربلايي
كجاييد اي سبك روحان عاشق
پرندهتر زمرغان هوايي
كجاييد اي زجان و جا رميده
كسي مر عقل را گويد كجايي ..."
و دوباره چنان برومندان را به ميدان ميخواند كه خروشش, لرزه بر اندام هر تجاوزگري ميافكند:
"همت كنيد اي دوستان دشمن به ميدان آمده
با حرص و خرس گرسنه با مكر شيطان آمده
آمد براي جان ما برضد فرزندان ما
اين سگ براي نان ما نزديك انبان آمده
مار است مار اين بي شرف
شمشير هم دارد به كف
يك صف شويم ازهر طرف جلاد انسان آمده
يك صف شويم او را زنيم
شمشير او را بشكنيم
پامال و نابودش كنيم كاو دشمن جان آمده "
درد و عذاب جنگ امري است مشترك و تاب و تحملاش جز همياري و همپايگي آسان نگردد:
"همراه شو عزيز
تنها نمان به درد
كاين درد مشترك
هرگز جدا جدا در مان نميشود
دشوار زندگي هرگز براي ما بيرزم مشترك آسان نميشود "
اگر هنر صاحب هنر را پاسخ و واكنشي بدانيم بركنشها و رنجهايدروني از يك طرف و كنشهاي خارجي متاثر از محيط اجتماعي و سياسي او از طرف ديگر پس به راستي در قضاوت نهايي, هنرمند موسيقي در ايران به درستي از عهده كار خود برآمده است و هموست كه به مثابه هنرمندي در عرصه هنر متعهد همگام با شرايط سعي در ارتقاء سطح انديشه و تفكر اجتماع نمود. موسيقياي كه از آن مسامحتاً به عنوان موسيقي انقلاب نام برديم اگرچه منتهي به ايجاد ژانر جديدي در عرصه موسيقي نشد اما بنابر شرايط و استفاده از امكانات موجود توانست به آفرينش فضايي دست يازد كه ديرزماني به محاق فراموشي غلطيده بود و اين روند گرچه تداوم نيافت مهر و نشان خود را بر آثار موسيقايي بعدي برجاي گذاشت.
پيوستها:
ژاله. آهنگساز حسين عليزاده.
رزم مشترك. ساخته برويز مشكاتيان
LatentStyleCount="267">
سپيده (ايران) . ساخته محمدرضا لطفي.
•
رشيدي, عليمحمد. ترانهسرايي در ايران. كتاب ماهور. جلد 1. 1370 : 38-31
روشه, گي. تغييرات اجتماعي. ترجمه منصور وثوقي. تهران. نشرني. چاپ چهاردهم 1383
زرگر مسعود, جاودانهها. تهران. انتشارات آتنا. چاپ ششم 1383.
سيدني, فينكلشتاين. بيان انديشه در موسيقي. ترجمه محمدتقي فرامرزي. تهران.انتشارات نگاه. چاپ دوم 1369.
شوراي نويسندگان و هنرمندان ايران, دفتر اول. تهران. 1359
شوراي نويسندگان و هنرمندان ايران, دفتر دوم. تهران. 1359
شوراي نويسندگان و هنرمندان ايران, دفتر سوم. تهران. 1360
شهرنازدار, محسن. گفت و گو با داريوش طلايي درباره موسيقي ايران. تهران. نشرني. چاپ اول 1383
عليزاده, حسين. بوسههاي باران. تهران. موسسه فرهنگي هنري ماهور. چاپ اول 1384
كياني, مجيد. تحليل وضعيت موسيقي كشور. تهران. فرهنگستان هنر. 1382
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 10039
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان