افزودن دیدگاه جدید
يکی از توانائیهای بزرگ بشر، زبان است که خود را در نمودهای آوائی، گفتاری و نوشتاری نشان میدهد. اين مايه، اساس علم انسان است که از يك سو به دنبال خود، آموختن را باعث گرديده و از ديگر سو اين نياز به آموختن، اساس دانش بشری محسوب ميشود. به تحقيق میتوان گفت معلمی، قديمیترين شغل دوران بشريت است که در هر زمان، به شکلی خود را نمايان ساخته است. به عبارتي گوياتر، امر آموزش، يكي از نيازهاي حيات نوع بشريت بوده كه بشر، با ايجاد فضاهای آموزشی آن را برطرف مینمايد. مسئلهاي با اهميت بسيار، تا بدان جا، که امروزه يک مورخ دقيق و روشنبين تنها از مطالعه در اين فضاها، میتواند تصوير روشنی از تمدن تاريخ گذشتگان يک ملت را پيش چشم خويش مجسم کند.
يکی از توانائیهای بزرگ بشر، زبان است که خود را در نمودهای آوائی، گفتاری و نوشتاری نشان میدهد. اين مايه، اساس علم انسان است که از يك سو به دنبال خود، آموختن را باعث گرديده و از ديگر سو اين نياز به آموختن، اساس دانش بشری محسوب ميشود. به تحقيق میتوان گفت معلمی، قديمیترين شغل دوران بشريت است که در هر زمان، به شکلی خود را نمايان ساخته است. به عبارتي گوياتر، امر آموزش، يكي از نيازهاي حيات نوع بشريت بوده كه بشر، با ايجاد فضاهای آموزشی آن را برطرف مینمايد. مسئلهاي با اهميت بسيار، تا بدان جا، که امروزه يک مورخ دقيق و روشنبين تنها از مطالعه در اين فضاها، میتواند تصوير روشنی از تمدن تاريخ گذشتگان يک ملت را پيش چشم خويش مجسم کند.
بدان دليل كه روح دين، همواره طالب جان تعليم است اينگونه مراکز يعنی مذهبی– آموزشی، معمولاً در کنار هم و يا در کنار جريان و حرکت مردم، يعنی در گوشه و کنار بازارها مكانيابي گرديدهاند. همانگونه که مسجد، به بازار و به محله نزديک است تا با اذان، مردم را بطلبد، مدرسه نيز در کنار آنها جا میگيرد تا پاسخگوي اذان دل و سوالات مردم باشد. در پارهای موارد، قرارگيري اين دو نهاد در جوار يكديگر و تداخل و اشتراکي آنها، موجب پيدايش تعدادی مسجد – مدرسه يا مدرسه – مسجد شده؛ مکانهايی که هم نيازهای عبادی را مرتفع میساخته و هم نيازهای آموزشی اين پيروان ديانت نوظهور را. در گذار زمان مدارس نيز همانند مساجد با الگوی معماری خاص، يعنی ترکيبی از دين و هنر و تجلی گاه هنر اسلامی، به عنوان يکی از ارکان اصلی شهر، در قلب شهرهای مسلمانان پذيرفته شد به گونهای که مدارس بزرگتر در مرکز شهر، در کنار مساجد جامع، توسط سلاطين و متمکنين و مدارس کوچکتر در محلات شهری و توسط اقشار مختلف مردم، با بهرهوری از انواع هنرها بنا نهاده شد. بايد يادآور شويم در عصر صفويه، مدارس و نهادهاي آموزشي به عاليترين مقام دست يافت چرا كه در اين زمان، از يک سو دولتمردان صفوی، پرچمدار تشيع در تاريخ اسلام بودند تا بدين ترتيب مذهب تشيع را ملی نمايند و از ديگر سو رواج اين مذهب، خود نيازمند فضاهايی جهت اشاعه بود. لذا توسعهی مکانهای مزبور در سرلوحهی امور قرار گرفت و مدارس بیبديلی در اين دوران بنا نهاده شد. بناهايی که در آن هنرمندان بی آن که خود متوجه باشند دنيا و آخرت را در سينهی نقش و زيبايی معماری آن، نقاشی کردهاند و با رنگ، آن را مزيّن و جاودانه ساختند، بناهايي كه در آن، هم سهم جسم محفوظ است و هم سهم روح تعليم و تربيت.
البته لازم به ذکر است در دورانهاي قبل از صفويه، خصوصاً در قرون 4 تا 6 هجری كه از سوي بسياري از محققين به عنوان «قرون تجديد حيات علمي و ادبي ايران دورهی اسلامي» نامگذاري شده، مدارس زيادي ساخته شد؛ ليكن در هيچ دوراني مدارس از لحاظ تعداد و نوع و سبك معماري به عظمت دوران صفويه نرسيد. متاسفانه با افول سلسلهي صفويه و تسلط افاغنه بر ايران زمين، اين شكوه روي به اضمحلال و نيستي نهاد و عليرغم وجود تلاش مستمر پارهاي از بزرگمردان در عهد قاجاريه، باز به وضعيت پيشين باز نگرديد.
در اين نوشتار، با توجه به ارزش تعليم و تعلم و همچنين شناخت دقيق مدارس شهر تاريخي اصفهان، برآنيم پس از نگاهي گذرا به مراكز آموزشي – فرهنگي ايران زمين در عهد باستان و در پي آن دوران اسلامي، مدارس و مراكز آموزشي اين شهر را، در دورانهاي مختلف، به طور اجمالي بررسي نماييم.
- پيشينهی آموزش و پرورش در ايران زمين:
آموختن همواره يکی از نيازها و خواستههای فطری بشر بوده است. نيازی که انسان، همواره جهت تامين آن، متناسب با سطح فرهنگ و تمدن زيستگاه خود، فضايی خاص آن، پديد آورد و يا بدون نيازمندی و تعلق به مکانی ويژه، به واسطهی عوامل رفتاری در اجتماع و آموزش غيررسمی و عملی، پاسخگوی اين نياز بود. در جامعهی مورد مبحث اين نوشتار يعنی اقوام ايرانی نيز، اين مهم، جايگاهی بس ديرينه دارد. نهاد خانواده، نخستين خاستگاه مقولهی آموزش و پرورش به شمار میآمد. در دوران باستان به مرور زمان در سير تحولات تاريخی، علاوه بر اين مکان، نهادهايی مستقل جهت اين مقوله، شکلگيری نخستين خود را آغاز نمود. اين نهادهای مستقل، در جوامع نخستين، با عواملی چند از جمله خواستههای جامعه، طبيعت و سن نيروها، عوامل سياسی و اجتماعی و... در ارتباط بود. لذا اغلب در کنار نهادهای اداری، مذهبی، بازرگانی و... شکل میگرفت تا هدف تعليم و تعلم افراد و نيروهای مورد نياز اين دستگاهها را تامين نمايد. بنا بر مطالب مندرج در متون تاريخی، اين امر يعنی آموزش، متعلق به اقشار مرفه جامعه بود و در حيطهی وظايف قشر مغان قرار میگرفت، گرچه پارهای از مردمان عادی نيز از اين امتياز بهرهمند گشتند به گونهای که در دورهی فرمانروايی ديااکو، شکايتهای خويش را کتبا به دربار شاه عرضه میداشتند.
اينگونه آموزش که بيشتر اختصاص به دوران حکومت مادها داشت پس از چند قرن – در دوران تسلط دولت قدرتمند هخامنشی ( 559-330ق.م. ) – به يک باره متحول گشت. ديگر نيروهای محدود آموزش ديده در سيستم قبلی، به هيچ عنوان، پاسخگوی نيازهای امور اداری و کشوری دولت جديد، نبود. لذا آموزش جنبهی عموميت بيشتری يافت و علاوه بر حفظ نقش آموزشی خانواده، به عنوان نهادهای آموزشی ابتدايی، مدارسی نيز در نزديکی کاخهای سلطنتی، نهادهای دولتی و آتشکدهها و به دور از مراکز پر سر و صدا همچون بازارها، جهت تعليم مفاهيم راستی و درستی، پارسايی، امانتداری و... به اطفال پارسی ِمتعلق به قشر مرفه يا نيمه مرفه، بنا گرديد. حکيم ابوالقاسم فردوسی نيز در اشاره به نهادهای آموزشی در مجاورت آتشکدهها چنين آورده است:
به هر برزن اندر دبستان بدی همان جای آتش پرستان بدی
متاسفانه با يورش اسکندر به ايران و در پی آن سلطهی سلسلههايی همچون مقدونيان و سلوکيان (323-247ق.م. ) و آغاز دوران فترت، باز در نظام و نهادهای آموزش و پرورش نيز، اختلالهايی پديدار گشت، ليکن خوشبختانه با تسلط اشکانيان بر اين خطه، کمابيش بسياری از ارزشهای فرهنگی و ملی ايران پايدار ماند. پس از طی دوران فرمانروايی حکومت پارتيان و در پی به قدرت رسيدن سلسلهی ساسانيان (226-651 م.)، پيدايش نهادها و مراکز آموزشی به واسطهی دو جنبهی مذهبی و مرکزيت اين حکومت، قوت بيشتری گرفت و آموزش بدان حد اعتلا يافت که مسئولان اين مقوله يعنی دبيران جزء طبقهی خاصی از جامعه گرديده و بدين ترتيب طبقات سهگانهی ايران باستان، به طبقات چهارگانه تبديل گشت. اکثر فضاهای آموزشی اين دوران تحت نظارت دستگاه مذهبی و در مجاورت آتشکدهها قرار گرفت. در اين دوران از يک سو، آموزش و انتقال آن به نسلهای بعد، به طريقه و روش شفاهی، به واسطهی پيشرفت چشمگير در مقولات خط و مباحث نوشتاری، کم رنگ گشت و از ديگر سو، همگام با تحولات فوقالذکر، تاليف يا ترجمهی کتب متعدد، متعلق به زبانها و رشتههای گوناگون در دستور کار قرار گرفت. همچنين با تنوع نيازهای زيستی، اجتماعی و...، نياز به تخصصهای گوناگون محسوس گرديد. بدين ترتيب نياز به جايگاهی جهت انجام اين موارد و همچنين آموزش در سطوح عاليه پديدار گشت، ايران زمين مهد اين تحول گرديد و با تشويق اساتيد خود و يا پذيرش انديشمندان ساير ملل، نهادهای آموزشی پرشکوهی را در سطوح عاليه و در انواع رشتهها همچون ادبيات، حقوق، فلسفه، نجوم، پزشکی و... ايجاد نمود. البته در دورانهای پيش از اين سلسله نيز، آموزش عاليه دارای مرتبت و منزلتی بود و دارای اماکنی ويژه، همچون مرکز فرهنگی در هگمتانه (همدان) يا شيزگان (در نزديکی مراغه) و... که در پی حملهی اسکندر مقدونی، منابع علمیآن به کتابخانهی اسکندريه فرستاده شد و پس از استنساخ برداری، طعمهی حريق گرديد. متاسفانه به واسطهی عدم اطلاعات نوشتاری در اين مقوله، بحث در خصوص اين گونه مراکز، اغلب با مشکلات عديدهای مواجه میباشد.
مدرسهي جندي شاپور ( درشمال غربي خوزستان، بين شوشتر و شوش) در عهد ساسانيان در زمينهي پزشكي و فلسفه از شهرت و اعتبار قابل ملاحظهاي برخوردار بود و قرنها به صورت مركز علمي و فرهنگي ايران فعاليت داشت (اوليري، 1355، ص : 23). اين نهاد شهرت شايانی يافت و به مقام بزرگترين مرکز علمیو فرهنگی جهان باستان نائل آمد، تا قرون اوليهی اسلامی( قرن 2 و 3) نيز به حيات خود ادامه داد و با حفظ مواريث علمیدر قرون پر آشوب و نهادن آن در دامانِ تمدن اسلامیخدمات شايانی به جامعهی ايران زمين نمود. خلاصه آن که، آموختن و آموزش در ايران باستان و علیالخصوص دوران ساسانيان با وجود در برداشتن نکات مثبت و منفی فراوان، ارزش و اعتباری بسياری داشت، آموزش فضيلت , عدالت، کردار نيک، دليری و سلحشوری و بسياری موارد مثبت ديگر، از جمله مزايای نهادهای آموزشی اين دوران و از ديگر سو، تعلق اين امر به اقشار خاص جامعه، تعصب و اطاعت کورکورانه، سلب آزادگی انسان و... از معايب اين مراکز میباشد که در مقايسه با نقش عظيم اين مقوله و همچنين تعدد نکات مثبت آن، قابل اغماض است.
اينگونه آموزش بدين منوال ادامه يافت تا اين که مذهب و ديانت اسلام، به عنوان آئينی نو در کشور ايران به منصهی ظهور رسيد و به همراه خود نهادها و فضاهايی جديد، متناسب با مذهب و خواستههای نو، ايجاد نمود. مساجد يکی از اين گونه فضاهای جديد به شمار میآيد که علاوه بر وظايف اصلی خود يعنی کارکردهای مذهبی و آموزشی، ساير عملکردهای شاخص شهر همچون قضاوت، حکومت و... را نيز در گرفت و در قالب قلب تپندهی شهر اسلامیدرآمد. به واسطهی شفاهی بودن مقولهی آموزش مسلمانان در بدو ورود اسلام، نياز به فضايی مستقل از مسجد، جهت آموزش، چندان محسوس نبود. نخستين جايگاه تعليم و تربيت در مسجد النبی منعقد شد و حلقههای درس و آموزش در ساعاتی غير از اوقات نماز جماعت، در رواق جايگاه نماز برگزار میگرديد. بدين ترتيب مساجد، به صورت نخستين جايگاههای آموزشی تمدن اسلامیدر آمد به گونهای که امروزه از مسجد النبی، به عنوان کهنترين دانشگاه اسلامیياد میشود.
به تدريج از اواخر قرن دوم به اکثر علوم توجه خاصی مبذول شد و نهادهايی جهت تعليم و تربيت در سطوح عالی به منصهی ظهور رسيد، همچون بيت الحکمه در بغداد و دارالعلم قاهره – محل تجمع انديشمندان، فضلاء، مترجمان کتب و... – که به عنوان نخستين مراکز تحقيقاتی اسلامیشناخته شده اند.
آنچه از مطالعهی متون تاريخی برمیآيد نشانگر آن است که تا اواخر قرن سوم هجری ، فضايی خاص تعليمات دينی، نظير مدارس پس از اين قرن وجود نداشته و به تدريج از اواخر اين قرن، در پی ازدياد طلاب و تعدد مکتبهای فلسفی، تداخل دو عملکرد آموزشی و مذهبی در بنايی واحد با مشکلات عديدهای رو به رو گشت و ضرورت ايجاد فضايی مستقل را محسوس نمود. بدين ترتيب در ابتدای امر، مدارسی توسط نيکوکاران و سلاطين در پارهای از شهرها همچون بلخ، بخارا، نيشابور، غزنه و... برپا گرديدند همچون مدرسهی بيهقيه و مدرسهی سعديه در نيشابور و يا مدارسی در آمل، که در اين مدارس علاوه بر فضای تدريس، حجرههايی جهت سکونت طلاب، موقوفاتی جهت تامين مخارج مدرسه و طلاب و مدرسان و موارد ديگر مد نظر قرار گرفته بودند. مدارس محلی، همچون قلب تپندهی محلهی خود به شمار میآمدند و در زمانهايی خاص با برگزاری جلساتی جهت مسلمانان، پذيرای سايرين میگرديدند. بدين ترتيب پيوندی عميق ميان مردمان، طلاب و علماء منعقد میشد و مدرسه، کارکردی فراتر از آموزش مطلق طلاب ايفاء مینمود.
پس از چندي، در پی انتخاب شهر بغداد در نزديکی شهر مداين (تيسفون) به عنوان پايتخت ايرانی عباسيان و تاسيس بيمارستانی نظير جندی شاپور در بغداد به دستور هارون الرشيد به نام «بيمارستان رشيد يا قديم»، به مرور زمان، بسياری از دانشمندان گندی شاپور جذب اين مرکز گرديدند. بدين سان شهر بغداد در دل ايران شهر به عنوان مرکز سياسی و حکومتی، از لحاظ علمینيز از اعتبار والايی برخوردار شد ليکن از سوی ديگر اين مسئله باعث گرديد گندی شاپور مرکزيت علمیخود را از دست بدهد و پس از چندی اين دانشگاه عظيم، به ويرانهای مبدل گردد. البته علاوه بر شهر بغداد به عنوان مرکزيت علمیجهان اسلام، در ساير بلاد شرقی نظير بخارا، ری، اصفهان و... و بلاد غربی همچون فسطاط، قاهره، قرطبه و... نيز، مکانهای علمیمعتبری ايجاد گشتند که در ادامهی اين نوشتار – همخوان با عنوان پژوهش - به توضيح يکی از اين مراکز علمی، يعنی شهر اصفهان میپردازيم.
- پيشينهی آموزش در شهر اصفهان:
شهر اصفهان نيز که در اين نوشتار مدنظر میباشد يکی از مراکز علمی مهم ايران محسوب میگردد و بسياری از بناهای آموزشی ممتاز متعلق به ادوار مختلف تاريخی را در بر دارد، به گونه اي كه دانشمندان و سياحان بسياری در خصوص منزلت آن از قرون اوليهی هجری تا زمان صفويه سخن گفته اند. به عنوان مثال ياقوت حموی میگويد : « به آن تعداد که در اين شهر دانشمندان و پيشوايان علوم و فنون پرورش يافته، در کمتر شهری از بلاد مسلمين اين گونه بوده است. » ( ياقوت حموی، 1979، ص : 309) شاردن سياح فرانسوی نيز، در خصوص جايگاه فرهنگی اين شهر در زمان صفويه چنين میگويد : « اصفهان دارالعلم شرق يعني مهد دانش در سراسر مشرق زمين به شمار ميرود و از آنجا، علوم به كليهی نقاط خاور، به ويژه هندوستان منتشر ميگردد. » ( شاردن، 1345، جلد 8، ص : 121) اصفهان دوران صفويه را، دارالعلم شرق، خير البلاد، دارالدوله، دارالسلطنه، دارالعلم، دارالملک و... ناميده اند. (مهدوی، 1358، ص : 107) اصفهان اين عهد را قبه الاسلام نيز گفته اند. ( خوانساری، 1356، صص : 1 و 10) و...
از لحاظ مقولهی معماری نيز، اين شهر دارای اهميتی بسزا میباشد و قلب معماري ايران در دورانهاي بعد از اسلام را تشکيل میدهد، چراکه اين شهر در دو دوره ي مهم بعد از اسلام، يعني دورههاي سلجوقي و صفوي مركز ايران بوده و بنابراين بيشترين بناهاي با ارزش اين دو دوره را در خود دارد. از آنجا كه بعد از اسلام، حكومت ايران در دورههاي سلجوقي و صفوي بيشترين قدرت، وسعت و تمركز خود را داشته ميتوان به اين نتيجه دست يافت كه شهر اصفهان، دارنده ي برجستهترين نمونههاي معماري ايران بعد از اسلام است و بدين ترتيب معماري اصفهان، واجد نمايانترين خصوصيات معماري اين دوره ي ايران مي باشد. (ميرميران، 1377، ص : 94)
اين شهر پس از گشودن دروازههای خود بر سپاهيان اسلام در سال 23 ه. ق. و قبول دين مبين، زمينههای تاسيس مراکز مذهبی – آموزشی را فراهم نمود و با تاسيس مسجدی بزرگ توسط ابوخناس مولی عمر بن خطاب، در روزگار امير المومنين در محلهی خشينان ( ابونعيم، ج.1، ص : 36) تعليم و تربيت و آموزش دين از اين مسجد شروع شد. در همين شهر، از ياران رسول ا... (ص) کسانی بودند که به مردم واجبات و سنتهای دين را میآموختند. ( ابونعيم، جلد 7، ص : 104) پس از چندی مسجد جامع اصفهان ( به عنوان سومين مسجد شهر و اولين مسجد جامع ) به دست ايوب بن زياد والی اصفهان در حدود سال 156 هجری تاسيس گرديد و با دربرگرفتن حجرههای متعدد، کتابخانههای عظيم و... بسان نخستين دانشگاه اسلامیشهر در آمد به گونهای که مقدسی میگويد : « مسجد جامع نخستين دانشگاه اسلامیدر اين شهر بود، کتابخانهی اين مسجد منابع آموزشی و تحقيقاتی در علوم گوناگون را در اختيار طلاب و استادان قرار میداد و راه را برای تحقيقات عالی در اين شهر هموار میکرد. ( مقدسی، 1408، ص : 329)
نقشه ي شماره ي 1 - نقشه ي اصفهان در دوران ساسانيان و اوايل اسلام ( غلوم بيک، 1377، ص : 10)
تصوير شمارهی 1- تصويری از امامزاده اسماعيل محل قديمیمسجد شيعا ( باياش، 1379)
با روی کار آمدن سلسلههای ايرانی تبار، آموزش به نحوی بارزتر در دستور کار قرار گرفت. علاوه بر سلسلهی علويان طبرستان – به عنوان نخستين سلسلههای ايرانی تبار که در زمينهی علم نقش ممتازی داشتند – سامانيان نيز بسيار علم پرور بودند به گونهای که اکثر مورخين همچون مقدسی، پادشاهان سامانی را از جملهی خوش رفتارترين و فرهنگ پرورترين حکام معرفی نموده اند. ( مقدسی، 1361، ص : 494 ) در دوران آل بويه نيز، تحولات مهمیدر اين شهر به وقوع پيوست و علاوه بر تقسيم شهر به چهار محلهی بزرگ ( جوباره، کررآن، کوشک و دردشت )، ساخت خانهی صاحب بن عباد ( وزير معروف مويد الدوله و فخر الدوله ) در نزديکی دروازهی طوقچی، بنای مسجد جامع جورجير توسط اين وزير و يک ميدان و يک تخت گاه معروف به مير و اقدامات وسيع در مسجد جامع، مدرسی نيز به نام مدرس ابن سينا در محلهی دردشت احداث گرديد که تا به امروز بر جای باقی است. ( جابری انصاری، 1378، صص : 15 تا 18 ) در اين دوران علاوه بر اين اقدامات، کتابخانهای برای مسجد جامع و بيمارستانی مجهز، با پزشکانی حاذق بنا نهاده شد. ( مقدسی، 1408 ق.، ص : 329 ) بدين ترتيب در دوران آل بويه شهر اصفهان با در برگرفتن مسجد جامع و مدرسهای موجود در آن، مکتب خانه و مدرسهايی همچون مدرس ابن سينا، وظيفهی آموزش ِ طالبان علم اين دوره را محول گرديد. البته لازم به ذکر است علاوه بر مساجد، مکتب خانهها نيز در زمينهی آموزش کودکان نقش بسزايی داشتند.
در نخستين قرون اسلامی، اين امر در اصفهان دارای چنان رشد و گسترشی بود که اين شهر، دهها نفر مودب يا اديب و معلم داشت، از جمله حجاج بن يوسف قتيبهی همدانی، متوفی 260 ه. ق. با مکتبی بيش از يک صد کودک. ( ابونعيم اصفهانی، 1410 ه. ق.، ج. 1، ص : 355 )
بدين ترتيب شهر مورد مبحث اين نوشتار يعنی اصفهان، در تاريخ فرهنگ ايران، نقش بسزايي ايفاء نمود و در طی تاريخ تا به امروز، مراکز فرهنگی مختلفی را مشتمل میگرديد که در ادامه به صورت فهرست وار به معرفی اين بناها در دورانهای مختلف تاريخی اين شهر میپردازيم. مراکز فرهنگی اصفهان در قرون اوليهی اسلامیعبارتند از :
1- مسجد جامع يا نخستين مركز تعليم و تربيت اصفهان
2- مسجد جامع جورجير
3- مدرسه ي علايي يا مدرس ابن سينا
تصوير شمارهی 2- تصويری از مسجد جامع اصفهان
تصوير شمارهی 3- تصويری از مسجد جورجير يا حکيم
تصوير شمارهی 4- تصويری از مدرسهی علايي يا مدرس ابن سينا ( عدل، 1372، ص : 108)
پس از سپری شدن اين دوره، در دوران سلجوقی، پادشاهان، وزرا و امراي ايالات از يك سو براي تبليغ و ترويج مذهب خود و از سوي ديگر براي مقابله با تبليغات مخالفان خود، به ويژه اسماعيليان، اقدام به تأسيس مدرسههاي متعددي كردند. نهضت احداث مدرسههاي مذهبي در اين عصر – يعني زمان سلجوقيان - چنان قوي بود كه تعداد مدرسهها و رباطها و ديگر فضاهاي آموزشي و مذهبي و نيز بودجه و هزينه اي كه صرف احداث و ادارهی آنها و پرداخت مستمري و حقوق طلاب، مدرسان وعلما ميشد، تا آن زمان در جهان اسلام سابقه نداشت. به قول راوندي در كتاب راحه الصدور : « چندان خيرات كه در دولت سلاطين آل سلجوق و ايام همايون ايشان ظاهر شد از احياي معالم دين و تشييد قواعد مسلماني و بناي مساجد و انشاي مدارس و رباطات و تناظر و ادرار و انظار و اوقاف بر علما و سادات و زهاد و ابرار در هيچ روزگاري نبود، و آثار آن در ممالك اسلام ظاهر است. (راوندي، 1364، ص : 66) خواجه نظامالملك طوسي را ميتوان پيشرو نهضت مذكور در اين دوران دانست که اكثر مدرسههاي احداثی وی، به «نظاميه» مشهور گرديد. البته نظاميهها را نبايد تنها مدارسي دانست كه نظامالملك بنا کرده است، بلكه برخي از اين مدرسهها به نام مدرسين يا محل بناي آنها خوانده ميشد، چنانکه نظاميهی اصفهان به خاطر عنوان مدرس آن - صدرالدين- به صدريه هم مشهور بوده است. ( نفيسی، ص : 18) در دوران سلجوقيان، در زمينهی معماری نيز، فعاليتهای بسيار وسيعی صورت پذيرفت. بدين ترتيب علاوه بر تحول معماری مساجد، فضاي معماري مدارس نيز دگرگون گرديد و به شكل چهار ايواني در آمد. لازم به ذکر است طرح مزبور يعنی چهار ايوانی، همانند بسياری از شهرهای پيش از اسلام، نظير شهرهای ساسانی که دارای چهار دروازه در جهات چهارگانه بودند، با توجه به جهات اربعه شکل گرفته اند. از الگوی مزبور در دوران قبل از اسلام نيز، در بسياری از کاخهای ساسانی و اشکانی بهره گرفته شد. البته در معماری کاروانسراها نيز از اين الگو بهره گرفته شد و زمينهی شباهت فراوان اين دو فضا را فراهم نمود تا جايی که مسجد، در مدارس و محل نگهداری حيوانات، در پارهای از کاروانسراها، عامل تمايز اين دو کاربری گشت. ( سلطان زاده، 1364، ص : )
سلجوقيان در آغاز سلطنت در ترويج علم و دانش تلاشهاي بسياري نمودند كه ثمرهی اين كوشش، مجاهدت و بذل توجه و عنايت آنان، به اوج فرهنگ و هنر در دوران فرمانروايي ايشان انجاميد. شهر اصفهان به مناسبت پايتخت بودن بهرهاي بيشتر يافت و فضاهاي آموزشي متعددي به عنوان عناصر مصنوع استخوان بندي شهر، عمدتاً درپيرامون ميدان كهنه، ايجاد گشت كه از آن جمله میتوان به مدارس زير اشاره نمود :
1- مدرسهی ملكشاه سلجوقي يا مدرسهی ملكشاهي در محلهی احمدآباد اصفهان به نام دارالبطيخ.
2- مدرسهی سلطان محمد سلجوقي(498-511 هـ.ق) يا مدرسهی حاجي حسن در مقابل درِ ورودي صحنهارون ولايت و متصل به مسجد علي.
و ساير مدارس غير موجود همچون : مدرسهی نظاميهی اصفهان يا صدريه يا خواجه نظام الملك، بين مسجد جامع و دو منار دردشت و بين گنبد بزرگ نظامالملك و گنبد سلطان بخت آغا، مدرسهی فخريه، ملکه خاتون، سميرمیيا کمال الملک وزير، تاج الملک، شمسيه و سلطان جلال الدين خوارزمشاه (منکبرنی ).
تصوير شمارهی 5- تصويری از مدرسهی ملكشاه سلجوقي يا مدرسهی ملكشاهي
تصوير شمارهی 6- تصويری از مدرسهی سلطان محمد سلجوقي يا مدرسهی حاجي حسن
در پی حملهی اقوام مغول، خراسان و ساير شهرهاي ايران، پايكوب سم ستوران مغول گرديد و فجايعي جانگداز در دفتر تاريخ ثبت شد. در اين زمان نفاق و برادر كشي بين شافعيان و حنفيان و دو خانوادهی آل خجند و آل صاعد، پايتخت باشکوه سلجوقيان يعنی شهر اصفهان را، به ويراني سوق داد، مدارس خراب شدند و كتابخانهها سوختند و بدين ترتيب دوران شکوفايی نهضت تمدن اسلامیروی به افول نهاد.
در سال 635 هجري كه اصفهان به دست مغولان افتاد، هر آنچه كه از نزاع بين آل خجند و آل صاعد باقي مانده بود، به آتش كشيده شد، مدارس نابود گرديد و همهی دانشمندان كشته شدند. در اين دوره كه « دوران فترت » نام دارد تا سال 725 هجري كه ساختمان مدرسهی اماميه تمام ميشود، احتمالاً مدرسهی ديگري در اصفهان ساخته نشد. ( ايمانيه، 1350، صص : 69 تا 71 )
مدارس اين دوران عبارتند از :
1- مدرسهی اماميه يا مدرسهی بابا قاسم.
2- مدرسهی سلطان بخت آغا يا مدرسهی دو منار دردشت يا مدرسهی شوري.
3- مدرسهی مسجد جامع يا مدرسهی مظفريه يا مدرسهی عمربن عبدالعزيز.
4- مدرسهی باقريهی درب کوشک يا مدرسهی باقريه يا مدرسهی درب کوشک يا مدرسهی پاشير يا مدرسهی باب القصر.
5- مدرسهی ترکها ( امامهادی (ع).
6- مدرسهی علی بن سهل بن ازهر.
7- مدرسهی شهشهان يا شاه علاء الدين محمد.
8- خانقاه شيخ ابومسعود.
و ساير مدارس غير موجود همچون : مدرسهی اوزون حسن ( حسن بيک )، مدرسهی شاه حسن، مدرسهی درويشان، مدرسهی نقاشان، مدرسهی خواجه صدر الدين علی، مدرسهی خواجه ملک مستوفی. مدرسهی سيد رکن الدين محمد يزدی يا عصمتيه، مدرسهی صدر منصور، مدرسهی جوهان و دارالسياده.
تصوير شماره ي 7 – تصويري از مدرسهی اماميه يا مدرسهی بابا قاسم
تصوير شماره ي 8 – تصويري از مدرسهی سلطان بخت آغا يا مدرسهی دو منار دردشت يا مدرسهی شوري
تصوير شمارهي 9 – تصويري از مدرسهی مسجد جامع يا مدرسهی مظفريه يا مدرسهی عمربن عبدالعزيز
تصوير شمارهي 10 – تصويري از مدرسهی باقريهی درب کوشک يا مدرسهی باقريه يا مدرسهی درب کوشک يا مدرسهی پاشير يا مدرسهی باب القصر ( حاجي قاسمي، 1378، ص : 57)
تصوير شمارهي 11– تصويري از مدرسهی ترکها ( امامهادی (ع)
تصوير شماره ي 12 – تصويري از مدرسهی علی بن سهل بن ازهر
تصوير شماره ي 13 – تصويري از مدرسهی شهشهان يا شاه علاء الدين محمد
تصوير شماره ي 14 – تصويري از خانقاه شيخ ابومسعود
پس از فروپاشي دولت متمركز ايراني، مذاهب و فرقههاي مختلف مربوط به آئين اسلام، شكل گرفتند. در اين برههی زماني گرايش تشيع در سرزمين ايران گسترش مي يابد، آئيني كه به جز دوران آل بويه، مذهبي مردود به شمار مي رود و حتي بعد از حملهی مغول و در زمان ايلغار تيمور اوجي سهمگين مي يابد، در قرن هشتم و نهم و دهم فرصتي براي شكوفايي پيدا مي كند. سازمانهاي فرقه اي مذهب شيعه، با رجوع به مفاهيم حكومت غاصب و حكومت صالح در دوران اسلامي موفق مي گردند تا در ميان عامهی مردم بذر اتحاد عقيدتي را بيفشانند. شكل گيري حكومتهاي سربداران در زمان ايلخانان مغول در خراسان و خاندان شيخ صفي در منطقهی اردبيل و قره باغ در زمان حكومت قره قويونلو در آذربايجان، نشانهايي روشن از نوعي اتحاد عقيدتي هستند كه با حركت سربداران آغاز مي گردد و با استقرار دولت صفوي در قرن دهم هجري به بار مي نشيند. (حبيبي، 1378، ص : 87)
آرامش نسبي برقرار شده در اين دوران، خصوصاً در دورهی حكمراني شاه عباس، اين امكان را فراهم ساخت كه پيشرفتهاي چشمگيري در زمينهی توليدات كشاورزي، صنعتي، توسعهی روابط تجاري داخلي و خارجي، رشد شهرنشيني و... به وجود آيد. البته هنگامي كه شاه عباس به قدرت رسيد، حكومت صفوي داراي عظمت و شكوه چنداني نبود. وي پس از سركوبي دشمنان داخلي و خارجي و ايجاد يك حكومت متمركز قدرتمند، اقدام به فعاليتهاي وسيعی در زمينههاي عمران و آبادي شهرها نمود.
صفويان براي حفظ مشروعيت ظاهري حكومت خود، از حمايت برخي علما و تأسيس فضاهاي آموزشي تا آنجا كه براي اركان حكومت خود، احساس خطر نميكردند، دريغ نمينمودند. تبليغ و ترويج آداب و احكام و تبليغ و نشر آن و حمايت از علما، بدون توجه به فضاهاي آموزشي و مهيا كردن امكانات آموزشي ميسر نبود، به عبارت ديگر تدوين، تبليغ و اجراي احكام و شعائر مذهبي، مستلزم توسعهی نظام آموزشي بود. به اين ترتيب در دورهی صفويه تعداد بسياري مدرسه احداث شد و هزينههاي قابل توجهي صرف آموزش طلاب و ادارهی مدارس گرديد. متأسفانه خشك انديشي و روح حاكم بر آن عهد چنان بود كه تدريس فلسفه و علوم عقلي در اغلب مدارس ممنوع شده بود و علماي آگاه و نيك انديش مورد اذيت و آزار قرار ميگرفتند. (سلطان زاده، 1364، ص : 130) علي رغم ايجاد مدارس متعدد و توجه خاص شاهان صفوي به علوم فقهي، ديني و هنرهاي ظريف و معماري، به سبب عدم توجه آنها به ساير شاخههاي علوم اسلامي، علوم عقلي، ادبيات، پزشكي و... پيشرفت چشمگيري در اين زمينهها حاصل نشد و بسياري از بزرگان و هنرمندان اين هنرها به دربارهاي هند و عثماني پناه بردند. (باستاني پاريزي، 1358، ص : 354)
شهر اصفهان پايتخت اين سلسلهی قدرتمند، محمل اقدامات وسيع و متعدد گرديد. در اوايل حكمراني اين سلسله، در شهر اصفهان، عناصري شهري از جمله كاروانسراها، بقعهها، مدارس و مساجد در پيرامون ميدان كهنه ايجاد گشت، لکن در پي استقرار اين حکومت در اين شهر و انتخاب آن به عنوان پايتخت، نياز به ايجاد يك مركز و هستهی جديد اداري – حكومتي احساس گشت، چرا كه مركز اصلي قديمي شهر (ميدان كهنه) توانايي برآوردن نيازهاي جديد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اداري را دارا نبود. لذا در سال 1011 (طبقه نوشتهی آقاي هنرفر در صفحهی 396 گنجينهی آثار تاريخي اصفهان ) ميدان نقش جهان در پيوند با ميدان کهنه از طريق محور بازار، با عناصری فراوان در پيرامون همچون مدارس، احداث گشت و بدين ترتيب با ايجاد بناهاي حكومتي، باغها و بستانها، گلدستهها، عمارات عالي و... روحي تازه در كالبد اين شهر دميده شد.
نقشهی شمارهی 2 - اصفهان در دوران صفويه 1006 تا 1130 هجري ( وزارت فرهنگ و هنر، 1976، ص : 19 )
سياحاني كه در دورهی صفويه مدتي در ايران اقامت داشتند، از تعداد بسيار مدرسهها سخن گفتهاند. شاردن سياح فرانسوي كه در زمان صفويه سالها در اصفهان اقامت داشته در سفر نامهی خود، در خصوص مدارس صفويه چنين نوشته است: « مدارس در ايران فراوان است، ايرانيان آموزشگاهها را مكتب خوانند و معلمين را مكتبدار گويند، در هر شهري تعداد كثيري مدرسه موجود ميباشد و حتي ميتوان گفت در هر ناحيهاي از شهر نيز، مدارس بسياري وجود دارد. (شاردن، 1345، جلد 5، ص : 27)
مدارس موجود اين دوران عبارتند از :
مسجد - مدرسهی علي قلي آقا، مسجد - مدرسهی حكيم، مدرسهی شمس آباد، مدرسهی جلاليه يا احمدآباد، مدرسهی اسماعيليه، مدرسهی امامزاده اسماعيل يا ابراهيم بيك، مدرسهی جدهی بزرگ، مدرسهی جده كوچك، مدرسهی ميرزا تقي يا سيد جزايري يا حوابيگم يا خالصيه، مدرسهی حكيميه يا كاسه گران يا شمسيه، مدرسهی ذوالفقار، مدرسهی الماسيه مدرسهی ساروتقي يا مدرسهی ثقه الاسلام يا مدرسهی آقا شيخ محمد علي، مدرسهی عربان، مدرسهی عباسي يا ناصري مدرسهی سليمانيه، مدرسهی شفيعيهی دردشت، مدرسهی ملا عبدا...، مدرسهی ميرزا حسين، مدرسهی ميرزا شاه حسين ياهارونيه ياهارون ولايت، مدرسهی سلطاني يا مدرسهی چهارباغ، مدرسهی نوريه، مدرسهی نيم آورد.
و در حدود 70 مدرسه ي ديگر، كه امروزه از آنها اثري برجاي نبوده و در اين نوشتار، مجالي جهت پرداختن بدان نيست.
تصوير شماره ي 15- تصويري از مسجد - مدرسهی علي قلي آقا
تصوير شماره ي 16- تصويري از مدرسهی حكيم
تصوير شماره ي 17- تصويري از مدرسهی شمس آباد
تصوير شماره ي 18- تصويري از مدرسهی جلاليه يا احمدآباد
تصوير شماره ي 19- تصويري از مدرسهی اسماعيليه
تصوير شماره ي 20- تصويري از مدرسهی امامزاده اسماعيل يا ابراهيم بيك
تصوير شماره ي 21- تصويري از مدرسهی جدهی بزرگ ( حاجي قاسمي، 1378، ص : 33)
تصوير شماره ي22- تصويري از مدرسهی جده كوچك( حاجي قاسمي، 1378، ص : 40)
تصوير شماره ي23- تصويري از مدرسهی ميرزا تقي يا سيد جزايري يا حوابيگم يا خالصيه يا مدرسهی آقا شيخ محمد علي
تصوير شماره ي24- تصويري از مدرسهی حكيميه يا كاسه گران يا شمسيه ( حاجي قاسمي، 1378، ص : 79)
تصوير شماره ي25- تصويري از مدرسهی ذوالفقار
تصوير شماره ي26- تصويري از مدرسهی الماسيه
تصوير شماره ي27- تصويري از مدرسهی ساروتقي يا مدرسهی ثقه الاسلام ( حاجي قاسمي، 1378، ص : 89 )
تصوير شماره ي28- تصويري از مدرسهی عربان
تصوير شماره ي29- تصويري از مدرسهی عباسي يا ناصري
تصوير شماره ي30- تصويري از مدرسهی سليمانيه
تصوير شماره ي31- تصويري از مدرسهی شفيعيهی دردشت
تصوير شماره ي32- تصويري از مدرسهی ملا عبدا... ( حاجي قاسمي، 1378، ص : 83)
تصوير شماره ي33- تصويري از مدرسهی ميرزا حسين ( حاجي قاسمي، 1378، ص : 90)
تصاوير شماره ي34 و 35- تصاويري از مدرسهی ميرزا شاه حسين ياهارونيه ياهارون ولايت
تصوير شماره ي36- تصويري از مدرسهی سلطاني يا مدرسهی چهارباغ
تصوير شماره ي37- تصويري از مدرسهی نوريه
تصوير شماره ي38- تصويري از مدرسهی نيم آورد ( حاجي قاسمي، 1378، ص : 95)
متاسفانه پس از سپری شدن دوران صفويه، در اثر عواملی همچون، حملهی افغانها، جنگهاي پيدرپي، ضعف بنيه ي اقتصادي و عواملی از اين دست، شکوه و عظمت اين مدارس، به پايان رسيد و بسياری از آنها ويران گشتند. با وجود بهبود اوضاع در دوران كريم خان، باز احداث اين سلسله اماکن، به دليل عموالي متعدد و مختلف به گونه ي پيشين ميسر نگرديد.
سلاطين قاجار نيز همانند ساير سلسلههای پس از صفويه، نتوانستند، به حكومت و سلطنت خود – نظير سلسلهی مقتدر صفويه - جنبهاي شرعي و مذهبي دهند و با وجود آن كه با گروهي از علما رابطه برقرار كردند و ضمن تظاهر به دينداري، هزينههايي نيز صرف پرداخت مستمري و احداث و احياي تعدادي از بناهاي مذهبي نمودند، اما هيچ گاه به اين موفقيت دست نيافتند تا نظر موافق بيشتر علما را جلب نمايند و به حكومت خود جنبهاي مذهبي بدهند. مدارس ديني نيز از رونق دوره ي صفويه برخوردار نبودند. (سلطان زاده، 1364، صص : 259 و 260 ) محمد مهدي اصفهاني در کتاب « نصف جهان فی تعريف الصفهان » در ضمن شرح وضع مدارس اصفهان اشاره مي کند كه تعدادي از مدارس، كمتر از گنجايش خود طلبه دارند و برخي هم از طلبه خالي هستند. وي در ادامه ي توضيحات خود ميگويد: « ديگران مدارس بسياري در زمان صفويه ساخته بودهاند كه بعضي از آنها بسيار عالي و وسيع و الحال آنها خراب و بعضي در شرف خرابي ميباشد و چندين مدرسه ي ديگر، در محلات واقع و اكثراً از طلبه ي علم خالي و قابل ذكري نيستند.» (الاصفهاني، 1368، ص :73 )
با اين حال با وجود تمامیمشکلات و نابسامانیها، گرچه سالها اين شهر از بناهای آموزشی و مذهبی جديد و درخور، تهی گشت ليکن با همت بزرگ مردانی از اين ديار، بناهايی بسيار عظيم ساخته شد.
پارهای از اين مدارس عبارتند از :
1 – مدرسه ي صدر بازار يا صدريه.
2- مدرسه ي صدر چهار باغ خواجو يا امين الدوله.
3- مدرسه ي صدر پا قلعه يا سيد العراقين.
4- مسجد – مدرسه ي سيد.
5- مسجد و مدرسه ي ركن الملك.
6- مسجد ـ مدرسه ي رحيم خان.
7- مدرسه ي ميرزا- مهدی يا بابا حسن.
تصوير شماره ي 39- تصويري از مدرسه ي صدر بازار يا صدريه( حاجي قاسمي، 1378، ص : 65)
تصوير شماره ي 40- تصويري از مدرسه ي صدر چهار باغ خواجو يا امين الدوله( حاجي قاسمي، 1378، ص : 74)
تصوير شماره ي 41- تصويري از مدرسه ي صدر پا قلعه يا سيد العراقين
تصوير شماره ي 42- تصويري از مسجد – مدرسه ي سيد
تصوير شماره ي 43- تصويري از مسجد و مدرسه ي ركن الملك
تصوير شماره ي 44- تصويري از مسجد ـ مدرسه ي رحيم خان
تصوير شمارهي 45- تصويري از مدرسه ي ميرزا- مهدی يا بابا حسن
- نتيجهگيری:
متاسفانه با شروع روابط ايران و اروپا – که از زمان صفويه آغاز گرديد و در دوران قاجاريه تشديد گشت - از يک سو و ايجاد مدارس به سبک نوين از ديگر سو، مجددا، روند تعليم و تعلم دچار دگرگونیهای فراوان گشت. مکتب خانهها و مدرسههای قديمیهمچنان در دوران قاجاريه به حيات خود ادامه داد ليکن هم زمان، ظهور مواردی همچون اعزام دانشجو به خارج تحت عنوان «کاروان معرفت » توسط عباس ميرزا ( وليعهد و نايب السلطنهی دومين پادشاه قاجار )، ايجاد مدرسهی مسيونری در پايتخت و چند شهر ديگر و تاسيس مدارس مربوط به اقليتهای دينی، دو نظام متفاوت آموزشی را در مقابل هم قرار داد. بدين ترتيب پس از چندی، اين نهادها، تحت لوای حکومت در آمد و انديشهی دولتی شدن نهاد آموزش و پرورش تبلور يافت. بدين ترتيب مدارس ديني، بيش از پيش مهجور گرديد، بسياری از آنها به صورت متروکه در آمد يا تغيير کاربری يافت به گونهای که امروزه تنها پاره اي از بناهای آموزشی متعلق به ادوار مختلف تاريخي در شهر اصفهان، بر جاي مانده است.
در كمال تاسف با وجود آن که در اکثر اين بناهاي باقي مانده، فعاليتهای علمیرواج دارد، ليکن استفاده از اين فضاها، به گونهای صحيح و درخورِ معماری عظيم آنها، صورت نمي پذيرد و بدين ترتيب استحكام و زيبايي بنا، رو به اضمحلال مي نهد، حتي در اغلب موارد، مرمت اين گونه بناها نيز، به سبکی نامطلوب انجام مي گيرد. به اميد آن که با نظارت بيشتر مسئولين بتوان اين تعداد اندک باقی مانده را، محافظت نمود.
الاصفهاني، محمد مهدي بن محمدرضا. 1368. نصف جهان في تعريف الاصفهان. تصحيح و تحشيهی دكتر منوچهر ستوده. تهران : اميركبير.
اوليري، دليسي. 1355. انتقال علوم يوناني به عالم اسلامي. ترجمهی احمد آرام. تهران : جاويدان.
ايمانيه، مجتبي. 1350. تاريخ فرهنگ اصفهان. اصفهان : دانشگاه اصفهان.
باستاني پاريزي، محمد ابراهيم. 1358. مقالهی نان جو و دوغ گو. محيط ادب (مجموعهی سي گفتار به پاس پنجاه سال تحقيقات و مطالعات سيد محمد محيط طباطبايي، پديد آورندگان : سيد جعفر شهيدي، محمد ابراهيم باستاني پاريزي، ايرج افشار، حبيب يغمايي. دبيرخانهی هيأت امناي كتابخانههاي عمومي كشور. نشر كتابخانه.
باياش، آلن. 1379. اصفهان نهان دل من .تهران : انتشارات يساولي.
جابري انصاري، حسن.1321. تاريخ اصفهان و ري. به اهتمام حسين عمادزاده. تهران : عمادزاده.
جابري انصاري، حسن. 1378. تاريخ اصفهان. ترتيب و تصحيح و تعليق : جمشيد مظاهري (سروشيار). اصفهان : مشعل.
حاجی قاسمی، کامبيز. 1378. گنج نامهی فرهنگ آثار معماری اسلامی، دفتر پنجم : مدارس. : مرکز اسناد و تحقيقات دانشکدهی معماری و شهرسازی و سازمان ميراث فرهنگی کشور.
حافظ ابونعيم اصفهاني. 1377. ذكر اخبار اصفهان. ترجمه ي نورالله كسايي. تهران : سروش.
حافظ ابونعيم اصفهاني. 1410ه.ق.. ذكر اخبار اصفهان. تصحيح سيد حسن كسروي. بيروت : دارالكتب العلميه.
حبيبي، محسن. 1378. از شار تا شهر (تحليلي تاريخي از مفهوم شهر و سيماي كالبدي آن، تفكر و تأثر). تهران : دانشگاه تهران، چاپ دوم.
خوانساری، محمد باقر. 1356. روضات الجنات. ترجمهی محمد باقر ساعدی خوانساری. تهران : اسلاميه.
راوندي، محمدبن علي بن سليمان. 1364. راحه الصدور و آيه السرور. به سعي و تصحيح محمد اقبال. تهران : علمي.
زرکوب، عبد الحسين. 1355. کارنامهی اسلام. تهران : امير کبير.
سلطان زاده، حسين. 1364. تاريخ مدارس ايران از عهد باستان تا تأسيس دارالفنون. تهران : آگاه.
شاردن، ژان. 1345. سياحت نامه (ده جلد). ترجمهی محمد عباسي. تهران : اميركبير.
شاردن، ژان. 1362. سفرنامه شاردن (بخش اصفهان). ترجمهی حسين عريضي ؛ با مقدمهی علي دهباشي، : نگاه.
عدل، کامران. 1371. آنان که خاک را به نظر کيميا کنند. تهران : سروش.
غلوم بيك، ليزا. خرداد 1377. الگوهاي شهري اصفهان پيش از صفويه. مترجم م. نفيس، مجلهی معماري و شهرسازي، شمارهی 42و43.
مقدسی، ابو عبدا... محمد بن احمد. 1361. احسن التقاسيم ( جزء دوم ). ترجمهی دکتر علی منزوی. تهران : شرکت مولفان و مترجمان.
موحد ابطحي، سيد حجه. 1376. ريشهها و جلوههاي تشيع و حوزهی علميه اصفهان. جلد دوم. اصفهان : دفتر تبليغات المهدي (عج).
مهدوي، سيد مصلح الدين. 1358. مقالهی دارالعلم شرق. مجموعهی محيط ادب (مجموعهی سي گفتار به پاس پنجاه سال تحقيقات و مطالعات سيد محمد محيط طباطبايي). پديد آورنده : حبيب يغمايي، سيد جعفر شهيدي، محمد ابراهيم باستاني پاريزي، ايرج افشار، دبيرخانه هيئت امناي كتابخانههاي عمومي كشور. نشر كتابخانه.
مهدوي، سيد مصلح الدين. 1367. تاريخ علمیو اجتماعی اصفهان در دو قرن اخير. جلد دوم و سوم. تهران : الهدايه.
مهدوي، سيد مصلح الدين. 1386. اصفهان دارالعلم شرق، مدارس ديني اصفهان. تصحيح، تحقيق و اضافات : محمد رضا نيلفروشان. اصفهان : سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري.
ميرميران،هادی. خرداد1377. سيری از ماده به روح. مجلهی معماری و شهرسازی، شمارهی 42 و 43.
نفيسی، علی اکبر. 1355. فرهنگ نفيسی. جلد پنجم. تهران : خيام.
نفيسي، سعيد. مدرسهی نظاميهی بغداد. مجلهی مهر، شمارهی 2، سال دوم.
وزارت فرهنگ و هنر. 1976. اصفهان شهر نور. ايران : خانهی چاپ رخ.
هنرفر، لطف ا.... 1346. آشنايی با شهر تاريخی اصفهان ( راهنمای جوانان ). اصفهان : ثقفی.
هنرفر، لطف ا.... 1350. گنجينهی آثار تاريخي اصفهان. اصفهان : ثقفي.
ياقوت حموی بغدادی، ياقوت ابن عبدا.... 1979 ميلادی / 1399 قمری. معجم البلدان. بيروت : دارالاحياء التراث العربی.
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 19310
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان