افزودن دیدگاه جدید

تناقضهای میان عمل ونظر مدیران سازمان میراث فرهنگی(1392-1357)
مشخصات کتاب:
نویسندگان: مهرداد بهمنی، سارا کریمی
نشر: نی
سال انتشار: 1400
کتاب «انقلاب در میراث فرهنگی» میکوشد روایت بخشی از تاریخ مدرن ایران از زاویه ارزیابی مسیر ایده پردازی، شکلگیری و نحوۀ عملکرد نیروها در سازمان میراث فرهنگی باشد.
هر چند میراث فرهنگی در دوران مدرن خود از مفاهیم پرسش برانگیز است و بررسی موضوعهای فرهنگی از جمله میراث فرهنگی بدون نگاهی به اقتصاد سیاسی ممکن نیست، اما در این کتاب سعی شده تمرکز بر موضوع، حفظ شده و تحلیلها برآمده از مواضع وعملکرد مدیران سازمان میراث فرهنگی بین سالهای 1357 تا 1392 باشد. کتاب دارای یک مقدمه وهفت فصل ویک نتیجهگیری است. هر فصل به یکی از مدیران سازمان میراث فرهنگی میپردازد. نکتۀ قابل توجه اینکه در زمان این پژوهش، یعنی سالهای 1396 دو تن از مدیران سازمان در قید حیات نبودند (باقر شیرازی وسراجالدین کازرونی)، دو تن دیگر در حبس بودند (رحیم مشایی و حمید بقایی)، حسین مرعشی تازه آزاد شده بود و مهدی حجت و محمد بهشتی هم در عرصههایی غیر از ریاست تشکیلات میراث فرهنگی مشغول بودند.
در مقدمهای مفصل که یک سوم کتاب را شامل میشود پدید آورندگان به تولد نهاد میراث فرهنگی در جهان و متعاقب آن در ایران میپردازند.
کتاب در بستر این مقدمه مفصل به آنجا میرسد که اوجگیری نقدها به ساختار سیاسی حکومت پهلوی موجی از حرکت اجتماعی ایجاد کرد که ایدههای عدالت اجتماعی، استقلال و هویت طلبی بخشهای سنتی جامعه را در خود داشت. با پیروزی این تفکر درسال 1357 هویت ملی با هویت اسلامی پیوند یافت. در دهه نخست انقلاب تحولات ساختار قدرت از یک سو و جنگ میان ایران و عراق موضوع مرمت و احیای آثار باستانی و معماری ایران را از اولویت خارج کرد و زمان به نقل و انتقالات اموال و مسئولیت اداره آنها به نهادهای دولتی وعمومی سپری شد. با این حال با تلاش کسانی مانند باقر آیت الله زاده شیرازی سازمان میراث فرهنگی در سال 1364 با ادغام 11 سازمان پراکنده از دو وزارت فرهنگ و آموزش عالی و فرهنگ و ارشاد اسلامی در وزارت فرهنگ وآموزش عالی تشکیل شد. این سازمان در 1372 به وزارت فرهنگ و ارشاداسلامی پیوست. در سال 1382 سازمان میراث فرهنگی با سازمان ایرانگردی وجهانگردی ادغام وسازمان میراث فرهنگی و گردشگری شکل گرفت. این سازمان در سال 1385 به یکی از معاونتهای ریاست جمهوری بدل شد و در همین سال بخش صنایع دستی هم به آن الحاق شد. این اوج تمرکز در راستای ایده تمرکز قدرت در دولت بود هرچند نهادهایی مانند بنیاد مستضعفان عهده دار بخشی از املاک تاریخی بود. در این مرحله سازمان میراث فرهنگی کانون میراث تمدنی و نهادی بود که نوع نگاه به تاریخ وتعریف میراث را تعیین میکرد و ازاین راه به هویت ملی مرتبط بود. رویکردهای نظری دراین بازه زمانی هویت نیروهای موثر بر میراث فرهنگی را آشکار میکند. نیروهایی که بنا بود دولتی آلترناتیو در نظم جهانی ایجاد کنند. در این دوره رویکردهایی از مبانی دینی تا بازگشت به نظریه باستان گرایی دیده میشود. اگر چه نهادهای پر قدرتی همچون بنیاد مستضعفان، شهرداریها و نهادهای خصوصی و عمومی بازیگر در مستغلات شهری در وضعیت میراث فرهنگی تاثیر داشتند، اما سازمان میراث فرهنگی هم در برابر روند تخریب ها، بیتوجهی به بناها و بافتهای ارزشمند، خالی شدن ساکنان هستههای تاریخی شهرها و کاهش تعلق محلی و از بین رفتن سرمایه معنوی در شهرها بجای مقاومت به توسعه گردشگری پرداخت و انگیزههای اقتصادی بر ایدههای فرهنگی برتری یافت.
آیا این روند طبیعی توسعه بود؟ کتاب در بخش های بعدی به دنبال پاسخ این پرسش میرود و میکوشد تا دریابد که فقدان یا تناقض در کارنامه نظری و عملی مدیران تاثیر گذار میراث فرهنگی در این برهه زمانی چه تاثیری در نابسامانی وضع موجود داشته است.
در فصل اول کتاب به منطق وبرنامه ریزی وسیاست گذاری فرهنگی در برنامههای بالادستی میپردازد.
فصلهای دوم تا هفتم کتاب میکوشد کارنامه نظری وعملی محمد باقر شیرازی، مهدی حجت، سراج الدین کازرونی، سید محمد بهشتی، حسین مرعشی و اسفندیار مشائی را بررسی کند.
در نتیجهگیری پایانی پدیدآورندگان به این نتیجه میرسند که مدیرانی انقلابی که به دنبال تحول ساختارها و تاسیس نمونهای متفاوت از جهان موجود بودند برای ایجاد این نمونه نیازمند آن بودند که بر اصولی خود بنیاد بایستند و با تلاشی موشکافانه منابع مشروعیتبخش، ایده، اصول، شاخصها و برنامههای عملی خود را تنظیم کنند. در پیش از انقلاب بازسازی هویت ایرانی با تاکید بر تاریخ باستانی ایران تعریف شده بود. بیشتر مبانی نظری در آن دوران از نگاه شرق شناسان وباستان شناسان اروپایی اخذ میشد. البته نیروهای متخصص بسیاری نیز تربیت شدند. در آن دوران نیز جدال بین طرفداران توسعه بدون توجه به فرهنگ در شهرداریها و وزارت آبادانی و مسکن با نیروهای طرفدار میراث فرهنگی در سازمان حفاظت آثار باستانی جریان داشت.
پس از انقلاب با خروج مشاوران و شرکتهای خارجی، خروج بخشی از متخصصان داخلی یا عدم امکان بکارگیری آن ها، شبهه وابستگی سازمان حفاظت آثار باستانی به عوامل دربار و ملکه و دیدگاه بخشی از انقلابیون برای تخریب مظاهر رژیم گذشته، اشتیاق به تدوین راهبردهای بومی وا یده ئولوژیک در کنار امکانات ناچیز در شرایط انقلابی و بویژه جنگ میراث فرهنگی را در آخر صف قرار داد.
در سال 1384 با ارتقا پست ریاست سازمان از معاونت وزیر به معاونت ریاست جمهوری بار سیاسی و امنیتی آن را در برابر بار فرهنگی وتخصصی به حدی افزایش داد که مهدی حجت و محمد بهشتی نیز از آن باز ماندند. این موضوع در دوران احمدی نژاد و روحانی ادامه وحتی تشدید شد. موارد فوق علاوه بر کمبود بودجه و هماهنگی انتخاب مدیران کل استانها توسط استانداران و بسیاری عوامل دیگر به چرخش از گفتمان انقلابی به اوجگیری گرایشهای توسعه اقتصادی شد. در این دوران کار به جایی رسید که گفتمان شکوه ایران باستان برای ایرانیان داخل وخارج، گفتمان عدالت خواهی برای اقشار آسیب پذیر و گفتمان منتظران منجی برای اقشار مذهبی ارائه میشد.
هر چه از از سالهای اولیه انقلاب فاصله میگیریم، تسلط گفتمان اقتصادی توسعه قدرت بیشتری مییابد ودر غیاب گفتمان نیروهای منتقد دانشگاه ونهادهای مدنی، نظارت و شفافیت، شرایط پیچیده ودشواری در برابر کارشناسان و فعالان میراث فرهنگی قرار میگیرد. سیاست گذاران مفسر برنامههای بالادستی شده و خود را ایده پردازان سیاست گذاری فرهنگی و هم مجریان برنامهها میدانند. اما در واقعیت با ایده پردازی شتاب زده و اجرای تحت ضرورتهای میدان عمل قرار گرفته و در شبکه قدرت مستحیل میشوند.
به بهانه کوچکسازی دولت و نوگرایی، روز به روز با مقرراتزدایی از مداخله در بافتهای تاریخی، نقش تنظیمگر سازمان میراث فرهنگی کاهش یافته و با همکاری شهرداریها و وزارت مسکن بخش خصوصی تقویت شده است.
در تحلیل نهایی این کتاب بنظر میرسد تناقض و انسجام در عمل و نظر مدیران میراث فرهنگی را باید ناشی از میزان نقش خود ویژه این مدیران در چهار چوب سیاستهای کلان اقتصاد سیاسی دید.
-
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 2746
نسخه قابل چاپ
ارسال به دوستان